سفارش تبلیغ
صبا ویژن
Slide 1

محفل انس با قرآن در مدرسه علمیه رکن الملک در روز چهارشنبه 12/03/89 با هدف ایجاد انس با قرآن برگزار میگردد.


این محافل به صورت دوره ای در مدارس علمیه اصفهان برگزار می گردد و هدف از برگزاری این محافل ایجاد انس با قرآن و زمینه سازی جهت توجه هر چه بیشتر طلاب به امر خطیر قرآن می‏باشد.




خدا می‌داند که در طول این ده‌سال، فکر چنین روزی، همیشه دل ما را لرزانده بود. نمی‌دانستیم دنیای بدون «خمینی» چگونه قابل تحمل است. به همین خاطر، چندین بار به ایشان عرض کردم: دعای بزرگ من در پیشگاه خدا این است که من قبل از شما بمیرم.
 
در همان روز تلخ که حال امام مساعد نبود، من جمعی از اعضای شورای بازنگری قانون اساسی را دعوت کردم و به آن‌ها گفتم که حال امام خوب نیست؛ کار بازنگری را قدری تسریع کنیم و مژده‌ی اتمام آن را به ایشان در بیمارستان بدهیم تا دل امام شاد شود. واقعاً از تصور آن چیزی که ممکن بود پیش آید، قلب من می‌لرزید؛ صدایم شکست و نتوانستم حرفم را تمام کنم...

سخنرانی رهبر فرزانه انقلاب در مراسم بیعت فرماندهان و اعضای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، 17/03/1368




تغییر فضای آموزشی مدرسه علمیه رکن الملک اصفهان اجرایی شد.


بعد از پیگیری‏های زیاد مسئولین مدرسه، تغییر مکان در فضای آموزشی حاصل شد.


در ادامه تغییر وتحولات مدرسه علمیه رکن الملک فضای آموزشی مدرسه از تکیه ی آبادهای به طبقه دوم حسینیه رکن الملکتغییر مکان پیدا کرد.ادامه مطلب...


"او کالّذی مرّ علی قریة وهی خاویة علی عروشها قال انّی یحیی هذه الله بعد موتها فاماته الله مائة عام ثمّ بعثه قال کم لبثت قال لبثت یوماً او بعض یوم قال بل لّبثت مائة عام فانظر الی طعامک و شرابک لم یتسنّه و انظر الی حمارک و لنجعلک آیة لّلنّاس وانظر الی االعظام کیف ننشزها ثمّ نکسوها لحما فلمّا تبیّن له قال اعلم انّ الله علی کلّ شی قدیر."( بقره/ 259) یا چون آن کس که به شهری که بامهایش یکسر فرو ریخته بود، عبور کرد؛ [و با خود می] گفت: "چگونه خداوند، [اهل] این [ویرانکده] را پس از مرگشان زنده می کند؟" پس خداوند، او را [به مدّت] صد سال میراند. آنگاه او را برانگیخت، [و به او] گفت: چقدر درنگ کردی؟ گفت: یک روز یا پاره ای از روز را درنگ کردم. "[نه] بلکه صد سال درنگ کردی، به خوراک و نوشیدنی خود بنگر [که طعم و رنگ آن] تغییر نکرده است، و به دراز گوش خود نگاه کن [که چگونه متلاشی شده است. این ماجرا برای آن است که هم به تو پاسخ گوییم] و هم تو را [در مورد معاد] نشانه ای برای مردم قرار دهیم. و به [این] استخوانها بنگر، چگونه آنها را برداشته به هم پیوند می دهیم؛ سپس گوشت برآن می پوشانیم." پس هنگامی که [چگونگی زنده ساختن مرده] برای او آشکار شد، گفت: "[اکنون] می دانم که خداوند بر هر چیزی تواناست." "و قالت الیهود عزیر ابن الله و قالت النصاری المسیح ابن الله ذلک قولهم بافواههم یضاهؤن قول الذین کفروا من قبل قاتلهم الله انّی یوفکون." ( توبه/ 30) و یهود گفتند: "عزّیر، پسر خداست." و نصاری گفتند: "مسیح، پسر خداست." این سخنی است [باطل] که به زبان می آورند، و به گفتار کسانی که پیش از این کافر شده اند شباهت دارد. خدا آنان را بکشد؛ چگونه [از حق] باز گردانده می شوند؟ ادامه مطلب...


داودعلیه السلام براریکه سلطنت بنی اسرائیل تکیه زده و در اختلافات و درگیری آنها قضاوت و داوری می کرد، امور سیاست و اقتصاد قوم را به درایت و کفایت اداره می کرد و هر روز بنی اسرائیل نزد داود می آمدند و سرگذشت زندگی و مشکلات خویش را بیان می داشتند و نزاعهای خود را تشریح و استدلال می کردند و داود هم در تمام موارد با عدل و داد حکم می نمود. در این دوران سلیمان که یکی از فرزندان داود بود تنها یازده سال از عمرش می گذشت. داود پیرمردی ضعیف و نحیف بود که هر آن امکان وداع او با زندگی می رفت و همواره فکر آینده مملکت و کشور او را نگران می ساخت و در این فکر بود که چه کسی پس از وی می تواند زمام امور و اداره کشور را به دست بگیرد. داود گرچه فرزندان بسیاری داشت ولی سلیمان که کودکی خردسال بود، از جهت علم و حکمت برآنان برتری داشت آثار عقل و درایت از سیمای او هویدا و هوش و درایت او بر همه آشکار بود و امور مردم را با تیزبینی و عاقبت اندیشی اداره می کرد. عادت داودعلیه السلام بر این بود که در مجلس قضاوت خویش، فرزند خود سلیمان را حاضر می ساخت، تا به قدرت قضاوت و استدلال خود بیفزاید، لذا سلیمان همیشه در مجلس قضاوت پدر خویش حاضر بود، تا در پرتو افکار پدر، چراغی برای آینده خود بیفروزد و در آینده به هنگام برخورد با مشکلات و مسائل اداره مملکت از پرتو آن بهره گیرد. در یکی از مجالس که داود پیغمبر بر کرسی قضاوت خود نشسته بود و سلیمان نیز در کنار وی حضور داشت، دو نفر، برای طرح نزاع نزد داود علیه السلام آمدند، یکی از آن دو گفت: من زمینی داشتم که زمان برداشت محصول آن فرا رسیده و موقع چیدن آن نزدیک شده بود، تماشای آن موجب مسرت هر بیننده و تصور حاصلش موجب امید و دلگرمی صاحبش بود، در همین موقع گوسفندان طرف نزاع من وارد این کشتزار شده اند و کسی آنها را بیرون نرانده است و چوپانی از گوسفندان محافظت ننموده است، بلکه گوسفندان شبانه در این کشتزار چریده اند و محصول مرا از بین برده و نابود کرده اند به حدی که اثری از آن باقی نمانده است. مدعی شکایت خود را اقامه کرد و صاحب گوسفندان از خود دفاعی نداشت و محکومیت او محرز بود. لذا پرونده به مرحله صدور حکم رسید و حکم صادره باید در مورد او اجرا می شد. داودعلیه السلام گفت: گوسفندها از آن صاحب کشتزار است که باید در تقاص محصول از دست رفته خود بگیرد. این غرامت به خاطر مسامحه کاری صاحب گوسفندها است که آنها را شبانه و بدون چوپان، در میان کشتزارها رها کرده است. در این هنگام سلیمان که کودکی بیش نبود، اما از علم و حکمت خدادادی برخوردار شده بود و بر دقایق این مرافعه آگاه بود مُهر سکوت ازلب برداشت و برهان خود را بر آنها عرضه داشت و گفت: حکمی متعادل تر و به عدل نزدیک تر وجود دارد. اطرافیان داود علیه السلام از جرات این کودک متعجب و سرا پا گوش شدند تا ببینند سلیمان چه می گوید. سلیمان گفت: باید گوسفندها را به صاحب کشتزار بدهند تا از شیر و پشم و نتایج آنها بهره برداری کند و زمین را به صاحب گوسفندان بدهند تا به آبادی آن بپردازد، تا چون به صورت اول بازگشت، سپس زمین را بدهند و گوسفندها را باز گیرند و بدین طریق ضرر و غرامتی به هیچیک نخواهد رسید و این حکمت به عدالت نزدیک تر و از جهت قضاوت صحیح تر و بهتر است. این قضاوت، مطلعی شد بر نبوغ و استعداد سلیمان تا در آینده به شایستگی، سلطنت و نبوت داود علیه السلام را ادامه دهد. ادامه مطلب...


 

قـصـه گـاو کـشـتـن بنى اسرائیل و زنده شدن آن به امر الهى

در تفسیر حضرت امام حسن عسکرى علیه السلام مذکور است که در تفسیر قول حق تعالى و اذ قال موسى لقومه ان الله یاءمرکم ان تذبحوا بقرة (476) امام علیه السلام فرمود: حق تعالى به یهود مدینه خطاب فرمود که : یاد آورید آن وقت را که موسى به قوم خود گفت : بدرستى که خدا امر مى کند شما را ذبح نمائید بقره اى را که بزنید بعضى از آن را بر این شخصى که در میان شما کشته شده است تا زنده شود به اذن خدا و شما را خبر دهد کى او را کشته است ، این در وقتى بود که کشته اى در میان ایشان افتاده بود.
موسى علیه السلام به امر خدا بر اهل آن قبیله که آن کشته در میان آنها پیدا شده بود لازم گردانید که پنجاه نفر از اشراف ایشان سوگند یاد کنند به خداوند قوى شدید که خداى بنى اسرائیل و تفضیل دهنده محمد و آل طیبین اوست بر همه خلق که ما او را نکشته ایم و کشنده او را نمى دانیم که کیست ، اگر قسم بخورند دیه کشته شده را بدهند و اگر قسم نخورند کشنده او را نشان دهند تا به عوض او بکشند، و اگر نکنند ایشان را در زندان تنگى حبس کنند تا یکى از این دو کار را بکنند. ...




قوم ثمود مردمانی بودند که پس از قوم عاد در منطقه ای میان شام و حجاز میزیستند. حضرت صالح پیامبری بود که خداوند برای هدایت قوم ثمود برگزید.

والى ثمود اخاهم صالحا----- ما به سوى قوم ثمودبرادرشان صالح را فرستادیم .

حضرت صالح قوم خویش را به عبادت و بندگی پروردگار جهانیان دعوت می نمود.
قال یا قوم اعبدوا اللّه ما لکم من اله غیره----  گـفت : اى قوم من ! خدا را پرستش کنید که هیچ معبودى براى شما جز اونیست .

مردمان قوم صالح(ع) مردمانی تنومند و قوی بنیان بودند که به عمران و آبادی شهر و دیار خویش رو آورده بودند و از امکانات زمینی به میزان کافی بهره مند بودند.

پیامبر صالح با بیان اینکه خداوند واحد این نعمتها و امکانات را در اختیار شما قرار داده، از قوم گمراه خود می خواست که به سپاس این نعمتها به خداوند ایمان بیاورند.

(او کسى است که ) عمران و آبادى زمین را به شما سپرد و قدرت و وسائل آن را در اختیارتان قرار داد--- واستعمرکم فیها

فاستغفروه ثم توبوا الیه ان ربى قریب مجیب ---  اکنون که چنین است , از گناهان خود توبه کنید و به سوى خدا بازگردید که پروردگار من به بـنـدگـان خود نزدیک است و درخواست آنها را اجابت مى کند

 مردمان قوم صالح که به نافرمانی خود می افزودند با مجادله با حضرت پرداخته و او را به دلیل نکوهش خدایانشان مورد سرزنش قرار دادند و گفتند:

اتنهینا ان نعبد ما یعبد آباؤنا----  راستى تو مى خواهى ما را از پرستش آنچه پدران ما مى پرستیدند نهى کنى ؟

امـا ایـن پـیـامـبر بزرگ الهى بدون آن که از هدایت آنها مایوس گردد, با متانت خاص خودش چنین پاسخ گفت :

قال یا قوم اریتم ان کنت على بینة من ربى وآتینى منه رحمة---- اى قوم من ! ببینید اگر من دلیل آشکارى از پروردگارم داشته باشم , و رحمتى از جانب خود به من داده بـاشـدآیـا مى توانم رسالت الهى راابلاغ نکنم و با انحرافات و زشتیها نجنگم ؟!

سپس براى نشان دادن معجزه و نشانه اى بر حقانیت دعوتش ازطریق کارهایى که از قدرت انـسان بیرون است و تنها به قدرت پروردگار متکى است وارد شد و به آنها گفت :

ویا قوم هذه ناقة اللّه لکم----  اى قوم من ! این ناقه پروردگار براى شما,آیت و نشانه اى است

فذروهاتاکل فى ارض اللّه--- آن را رها کنید که در زمین خدا از مراتع و علفهاى بیابان بخورد

ولا تمسوها بسؤ فیاخذکم عذاب قریب ---- و هرگز آزارى به آن نرسانید که اگر چنین کنید عذاب نزدیک الهى شما را فراخواهد گرفت .

با وجود تاکیدات فراوانی که پیامبر صالح نمود متاسفانه برخی از گمراهان قوم صالح که مانع از هدایت قوم ثمود می شدند تصمیم به قتل ناقه صالح گرفتند و آنرا از پای درآوردند.

سپس، صالح(ع) پس از سرکشى و عصیان قوم و از میان بردن ناقه که معجزه الهی بود، به آنها اخطار کرد و گفت :

فقال تمتعوا فى دارکم ثلثة ایام---- سه روز تمام در خانه هاى خود از هر نعمتى مى خواهید متلذذ و بهره مند شوید--- و بدانید پس از این سه روز عذاب و مجازات الهى فرا خواهد رسید

پس فرمان الهی سر رسید و این ظالمان را صیحه الهی فرو گرفت و تنها مومنین نجات یافتند.

واخذ الذین ظلموا الصیحة فاصبحوا فى دیارهم جاثمین

 ولـى ظـالـمـان را صـیحه آسمانى فرو گرفت , و آن چنان این صیحه سخت و سنگین و وحـشتناک بود که بر اثر آن همگى آنان در خانه هاى خود به زمین افتادند و مردند .

و آن چنان مردند و نابود شدند و آثارشان بر باد رفت که : گویى هرگزدر آن سرزمین ساکن نبودند.

کان لم یغنوا فیها









[Designed By Ashoora.ir    مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ ]