سفارش تبلیغ
صبا ویژن
Slide 1

خدایا!
هم یاد کردن ما تو را، لطف توست و هم یاد کردن تو، ما را
.




اگه گفتی اشتباهش کجاست؟
بسم الله الرحمن الرحیم
قل هو الله احد الله الصمد لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفوا احد
بسم الله الرحمن الرحیم
قل هو الله احد الله الصمد لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفوا احد
بسم الله الرحمن الرحیم
قل هو الله احد الله الصمد لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفوا احد

خوب دیگه نگرد
اشتباهی نداره
ثواب ختم یه قرآن را بردی
منم تو ثوابتون شریکم




زودتر از اذان...
وقتی که میرحسینی به گردان حمزه سیدشهداء می آمد، انگار به خانه خود آمده بود.به تک تک چادرها سر می زد و می نشست پای صحبت بچه ها.خواب و استراحتش هم توی چادر تبلیغات بود .
مسئول تبلیغات بودم .آن شب میرحسینی میهمان ما بود. نیمه های شب از خواب بیدار شدم. احساس کردم کسی بیدار است.آهسته از زیر پتو نگاه کردم.میرحسینی گوشه چادر به نماز ایستاده بود. به ساعت نگاه کردم.تا نماز صبح وقت زیادی باقی بود.دوباره گرفتم خوابیدم.ساعتی بعد صدای قرآن خواندن میرحسینی را شنیدم.همان طور که دراز کشیده بودم ، گوش کردم خوابم می آمد و حال بلند شدن نداشتم .یکدفعه دیدم دستی مرا تکان می دهد.از جا برخواستم . میرحسینی بود.گفت بد نیست چند دقیقه زودتر از اذان موتور برق را روشن کنی و پشت بلندگو مناجات بگزاری. شاید بعضی ها خواستند زودتر بلند شوند .
با عجله و خواب آلود رفتم موتور برق را روشن کردم.سپس صدای ضعیف مناجات را گذاشتم پشت بلندگو .وقتی به نمازخانه گردان رفتم ، بسیجیان را دیدم که ایستاده اند به نماز .
آنان بسیجیان آن روز بودند و شهیدان امروزهمچون میرحسینی سردار سیستان و بلوچستان
راوی : عبدالعلی میرشهرکی همرزم و فامیل شهید



« رهنمو دهای مقام معظم رهبری (مدظله العالی

جوانان

اولین کار شما جوانان، بالا بردن سطح دانایی هاست، با دانایی است که یک انسان ، یک جامعه و یک کشور توانایی به دست می آورد

«روحیه صفای جوانی،و درخشندگی دل جوانان، نعمت بزرگی است که در دوران جوانی باید قدر آن را بدانید.»




 

این زیارت مقدس در استان کرمان روستای قلعه نو می باشد و مکان دفن امامزاده شهید.......... معروف به پیر غیب است. 




قران

 

دارالقران کریم بهترین سایت برای آموزش قران کریم می باشد...

http://quran.roshd.ir

 

 

 




حضرت امام خمینی (ره)

پیام تسلیت مدیریت وبلاگ گنجهای معنوی به دوستداران ولایت ورهبری و تمامی مسلمانان جهان به مناسبت سالگرد ارتحال ملکوتی امام خمینی(ره).

«سنت شایسته ای را که سران این امت بدان عمل کرده اند، و عامل وحدت و مصلحت ملت است نقض مکن و سنت ناشایستی که به سنتهای صالحه پیشین زیان میرساند، ابداع مکن، که پاداش برای بنیانگذار آن سنت صالحه است و گناه برکسی که آنرا نقض نماید.»

 

 

 

ادامه مطلب...





جایگاه نقد و نقدپذیرى در اسلام

در آموزه هاى دینى، به مقوله نقد و نقدپذیرى، اهمیت فراوان داده شده است. واژه هاى: نصیحت، تذکر، موعظه، استماع قول، اتّباع احسن، تواصى به حق، دعوت به خیر و امر به معروف و نهى از منکر، هر یک به گونه اى، اهمیت و جایگاه نقد و نقدپذیرى را بیان مى کنند.
خداوند در قرآن مى فرماید:
«… فبشّر عبادالذین یستمعون القول فیتبعون احسنه….»25
پس بندگان مرا که به سخن گوش فرا مى دهند، آن گاه بهترین آن را پیروى مى کنند، مژده بده….
در کلمه «استماع» نکته و نغز ویژه اى نهفته است که در «سماع» نیست. گوش فرادادن، شنیدن سخن دیگران، غیر از به گوش خوردن است.آن که گوش فرا مى دهد، نقد و بررسى هم مى کند، تمام پیامدهاى خوب و بد و زیبا و زشت سخن را مى سنجد، آن گاه دست به گزینش مى زند. به هنگام برگزیدن نیز، میان خوبها و خوب ترها، به گونه اى ارزیابى مى کند و در پایان با آگاهى و بررسى همه جانبه، سخن نیکوتر و پیشنهاد به واقع نزدیک تر و طرح و برنامه خردمندانه تر را بر مى گزیند.
قرآن به مؤمنان فرمان مى دهد:
«وذکّر فإنّ الذکرى تنفع المؤمنین.»26
و پند ده; زیرا که پند در مؤمنان سودمند افتد.
یادآورى، فراموشیها و ناآگاهیها را به هشیاریها و بیداریها دگر مى کند و همگان را به حضور و مراقبت همه سویه فرا مى خواند در چنین جامعه اى، کم کاریها، کندکاریها و بدکاریها، کم تر به چشم مى خورد و هر یک از مردمان وظیفه خود مى دانند که نسبت به دیگران هشدار و یادآورى داشته باشند، تا کارها در روال و روند واقعى خود قرار گیرد. بسیارى از آیات شریف و روایات بر این معنى دلالت دارند که مؤمنان و باورمندان، نباید به افراد چاپلوس و کسانى که همواره از خوبیها سخن مى گویند و بر سستیها سرپوش مى گذارند، میدان دهند و اینان باید دوستانى برگزینند که در کنار ستایش، به نقد رفتار و کارکرد آنان نیز، بپردازند. آینه گون، خوبى و بدى، شایستگى ها و کاستیها بر آنان بنمایاند.27
امام صادق(علیه السّلام) مى فرماید:
«المؤمن اخوالمؤمن، عینه ودلیله لایخونه ولایظلمه ولایغشه ولایعده عدة فیخلفه.»28
مؤمن برادر مؤمن است و به منزله چشم او و راهنماى اوست، هرگز به او خیانت نمى کند و ستم روا نمى دارد، با او غش و تقلب نمى کند و هر وعده اى به او دهد، سر بر نخواهد تافت.
امام موسى بن جعفر(علیه السّلام) درباره برنامه ریزى زندگى مؤمنان و جایگاه نقد و نقدپذیرى در آن مى فرماید:
«… و ساعة لمعاشرة الأخوان الثقات الذین یعرفون عیوبکم ویخلصون لکم فى الباطل.»29
و بخشى را براى رفت و آمد با برادران دینى مورد اعتمادى که از کاستیها و سستیهاى شما باخبرند و بى خدعه و نیرنگ آنها را به شما گوشزد مى کنند، ویژه سازید.
در این سخن معصوم، چند نکته آموزنده و الهام بخش به چشم مى خورد:
1. بایستگى برنامه ریزى و سرمایه گذارى براى آسیب شناسى فردى و اجتماعى در جامعه دینى.
2. انتقاد پذیرى و پیدا کردن ناقدان خالص و مورد اعتماد.
3. ناقدان باید دردشناس و داراى معرفت در مسائل مورد نقد باشند.
4. نقد باید بدون خدعه و نیرنگ و خالص و ناب باشد.
در مجموع مى توان نتیجه گرفت: نقد به معناى جداسازى سستیها از تواناییها وتلاش و کوشش در جهت از بین بردن کاستیها و یا کم کردن آنهاست. نقد، جایگاه ویژه و با اهمیتى دارد و پرورش یافتگان مکتب اسلام، آن را به عنوان اصل ضرورى و لازم در زندگى انسانها، و بویژه مؤمنان پذیرفته و سفارش کرده اند.
امام خمینى، تربیت یافته مکتب وحى، از چشم انداز زیبایى به نقد نگریست که توانست زیباییهاى بسیار بیافریند. او، در سراسر زندگى معنوى خود، هم با نقدهاى علمى و اجتماعى خود، جامعه را به آبشخور اصلاح رهنمون شد و هم با نقدپذیرى، فرهنگ نوینى بنا نهاد.
او، پیش از پیروزى انقلاب، که در حوزه در کار تدریس و نیروهاى دینى و انقلابى بود، روحیه نقد و انتقاد و اشکال و اعتراض منطقى و مستدل را در حوزه درسى فقه و اصول خود رواج مى داد و به شاگردان روش نقّادى مى آموخت و خطاب به آنان مى گفت:
«مجلس درس و بحث است، مجلس وعظ و خطابه نیست،چرا ساکت هستید و حرف نمى زنید.»30
او، ضمن پاسداشت جایگاه بزرگان و پیشینیان حوزوى و بهره مندى از تلاش علمى آنان، به نقد و بررسى موشکافانه دیدگاههاى آنان مى پرداخت و هیچ بزرگى، بزرگى او سبب نمى شد که دیدگاه وى در بوته نقد قرار نگیرد. او، همیشه به شاگردان سفارش مى کرد:
«هر سخنى گفته مى شود، به نظر تنقید بنگرید، هر چه صاحب سخن هم بزرگ باشد، انسان نباید فوراً حرف او را بپذیرد، بلکه باید دقت و بررسى کند.»31
امام در دانش فقه و اصول، دیدگاههاى فقیهان و عالمان بزرگى چون: میرزاى نائینى و اصفهانى را عالمانه نقد مى کرد و به تجزیه و تحلیل دیدگاههاى آنان مى پرداخت. ایشان، در مسائل سیاسى و اجتماعى نیز همین روش را به کار گرفت. پدیده ها را درست تجزیه و تحلیل و ریشه یابى مى کرد و سپس آنها را با منطق و استدلال به نقد مى کشید و آن را عامل رشد و بالندگى مى دانست:
«انتقاد بجا و سازنده، باعث رشد جامعه مى شود. انتقاد اگر به حق باشد، موجب هدایت دو جریان مى شود. هیچ کس نباید خود را مبرّاى از انتقاد ببیند….»32
جامعه بالنده، مانند بچه اى است که پس از دوران شیرخوارگى نیروهاى مغزى و استعدادهاى درونى و ذاتى اش اندک اندک شکوفا مى گردد و روحیه کنجکاوى وى، نسبت به آنچه در پیرامون او مى گذرد، بیش تر و دقیق تر مى شود. پرسشهایى براى وى پیش مى آید و آنها را بر زبان جارى مى کند در پاسخ او نباید گفت: ساکت باش، فضولى نکن! سن و سال او چنین مى طلبد که بپرسد و مسایل را بکاود. و همین، نشانه سلامت فکر و قواى مغزى اوست. جامعه به معناى مجموعه انسانها در جهت زندگى مشترک و جمعى نیز، همواره رو به تکامل و پیشرفت است. طبیعى است که در روند حرکت جامعه به سوى آرمانهاى انسانى و ارزشى، زمینه هاى پرسش و نقد به وجود مى آید و گروهى آن پرسشها را به زبان مى آورند و یا در نوشته هاى خود مطرح مى کنند. فضا و بستر جامعه باید به گونه اى آماده شود که همگان پذیرش نقد و انتقاد را داشته باشند.
با پیروزى انقلاب اسلامى و رخت بر بستن حاکمیت استبداد، فضاى عطرآگینى به وجود آمد که مردم مسلمان ایران ره صدساله را یک شبه پیمودند. بینشها به رشد و بالندگى رسید و مردم، هر یک، به نوبه خود داراى تجزیه و تحلیل شدند، کژیها و ناراستیها را بر نمى تافتند و نقد حاکمان و مدیران انقلاب را حق اصلى و اساسى خود مى شمردند; زیرا این بار با کوله بارى از تجربه تلخ گذشته به میدان آمده بودند و از ورود آسیبها و آفتها به بدنه و درونِ نظام اسلامى، بیم داشتند.
در این فضاى آماده، امام همچون دیده بانى آگاه و دورنگر، با استفاده از تجربه هاى شخصى و تاریخى و با الهام از تعالیم و آموزه هاى دینى، فرهنگ نقد را گسترش داد و با شجاعت تمام گفت:
«هر فردى حق دارد مستقیماً در برابر سایرین، زمامدار مسلمانان را استیضاح کند و به او انتقاد کند و او باید جواب قانع کننده دهد.»33
انتقادگرى و انتقاد پذیرى را امام به عنوان یک فرهنگ در جامعه دینى مطرح کرد و بر این باور بود: نوآورى و ابتکار و رشد و حیات جامعه در سایه پرسش و پاسخ و نقد و انتقاد به دست مى آید. از این روى، بى تفاوتى و نظاره گرى را در جامعه دینى نمى پسندید و همگان را به خیرخواهى و نظارت بر امور مسلمانان و اهتمام به کار مردمان فرا مى خواند:
«ما از جانب خداى تعالى مأمور ممالک اسلامى و استقلال آنها هستیم و ترک نصیحت و سکوت را در مقابل خطرهایى که پیش بینى مى شود، براى اسلام و استقلال مملکت جرم مى دانیم، گناه بزرگ مى شماریم.»34

ویژگی هاى بایسته ناقدان

جایگاه نقد در ساماندهى امور و ساختن و به کمال رساندن مدیران بر کسى پوشیده نیست. انتقادگرى و انتقادپذیرى از نشانه هاى مجموعه انسانى سالم و مدیریت شایسته به شمار مى رود.
نقد، گرچه حقى است عمومى و همگانى و کسى نمى تواند مردم را از این حق، بى جهت محروم سازد، لکن شرطهایى لازم است رعایت و توجه شود، تا نقد کامل و کارساز گردد. در این جا نگاهى داریم به این بایستگیها در آموزه هاى دینى و سخنان اسلام شناس ناب اندیش، امام خمینى.

الف. شناخت و تحلیل رویدادها

شناخت رویدادها و حرکت و حضور در متن آنها و پدیده هاى اجتماعى، سیاسى، فرهنگى و آگاهى از وجود زمینه ها و گنجاییها و بازدارنده ها و تحلیل همه سویه آنها، از پیش درآمدهاى مهم و بنیادى نقد ناقدان به شمار مى رود.
در مجموعه هاى روایى براى کسانى که مى خواهند امر به معروف و نهى از منکر کنند و این وظیفه و تکلیف دینى را به شایستگى انجام دهند، ویژگیهایى بیان شده است، از جمله:
«عالم بما یؤمر و عالم بما ینهى، عادل بما یؤمر و عادل بما ینهى.»35
به آنچه فرمان مى دهد و از آنچه باز مى دارد، آگاهى داشته باشد و در هر دو مورد، عدل و داد را نگهدارد.
روشن است آن که بدون آگاهى و شناخت واقعیتها، برنامه ها و سیاست ها، مدیران اجرایى را زیر سؤال مى برد و از چپ و راست آنها را به نقد مى کشد، کارى نافرجام و بى اثر و یا دست کم، کم اثر انجام مى دهد و زیانى که از سوى او به مردم وارد مى شود، بیش از سود آن خواهد بود.
امام راحل درباره شرایط آمران به معروف و ناهیان از منکر مى نویسد:
«ان یعرف الآمر والناهى ان ما ترکه المکلف او ارتکبه معروف او منکر فلایجب على الجاهل بالمعروف والمنکر….»36
کسى که امر و نهى مى کند، باید آگاهى داشته باشد که آنچه از معروفها که در جامعه جامه عمل نمى پوشد چیست؟ و آنچه انجام مى گیرد از منکرها کدام است بنابراین، کسى که چنین شناختى ندارد، بر او انجام این دو وظیفه لازم نیست.
و مى افزاید:
«یجب تعلم شرائط الأمر بالمعروف و النهى عن المنکر وموارد الوجوب والعدم والجواز و عدمه حتى لایقع فى منکر فى امره و نهیه.»37
واجب است که [ناقدان و آمران به معروف و ناهیان از منکر] شرایط معروف و منکر را فرا گیرند و موارد واجب بودن و جز آن را بشناسند، تا این که در انجام این دو فریضه، خود گرفتار منکر نشوند. از این دیدگاه فقهى امام، چنین به دست مى آید که هرگونه نقد و انتقاد در مسائل سیاسى، اجتماعى، اقتصادى، فرهنگى و… باید از روى آگاهى و شناخت صورت بگیرد.
آن که مى خواهد از ارزشها دفاع کند و جلو ضد ارزشها را در جامعه بگیرد، شایسته است پیش از آن خود را با سلاح آگاهى همه سویه آماده سازد، وظیفه خود را به درستى بشناسد، آن گاه دست به انجام وظیفه بزند. هر موضوعى را که مى خواهد به نقد بکشد و امر و نهیى نسبت به آن داشته باشد، باید تمام زوایاى آن را بجوید و احتمالها را پیش روى نهد، آن گاه، با تجزیه و تحلیل منطقى و روش و شیوه اى خردپسند و همسو با شریعت، نکته هاى مورد نظر خود را بیان کند.
شهید مطهرى در این باره مى نویسد:
«تفقه در دین که در این آیه ذکر شده است «… لیتفقّهوا فى الدین» مستلزم آن است که انسان واقعا نقّاد باشد و کار نقّادى او به آن جا کشیده شود که هر چیزى را که گفته مى شود با امر دین تماس دارند، بتواند تجزیه و تحلیل کند.»38
به دیگر سخن، دیندارى و دین شناسى دو مقوله است.هر دیندارى، دین شناس نیست. و سوگمندانه بیش ترین ضربه ها هم از همین گونه افراد به اسلام وارد شده و مى شود. مؤمن راستین، با زیرکى و هوشمندى مسائل را پى گیرى مى کند و هرگز سوژه به بیگانگان و غیرخودیها نمى دهد.
از این رو امام راحل با لحنى پدرانه و خیرخواهانه به ناقدان ناآگاه مى گوید:
«تقاضا این است که قبل از آشنایى به مسائل، به اشکال تراشى و انتقادکوبنده و فحاشى برنخیزید و به حال این اسلام غریب که پس از صدها سال ستمگرى قلدرها و جهل توده ها، امروز طفلى تازه پا و ولیده اى محفوف به دشمنهاى خارج و داخل، رحم کنید.»39
آسیبى که نظام از سوى ناقدان ناآگاه و متحجّر مى بیند، کمتر از آسیبى نیست که از دشمنان کینه توز مى بیند. شمارى از خودیهاى غافل و یا جاهل، نسبت به پاره اى از مسائل جزیى آن چنان واکنش شتاب زده و تند نشان مى دهند و اصل نظام و مدیران آن را هدف حمله هاى خود مى گیرند که دشمنان قسم خورده هم به گرد آنان نمى رسند. این ناقدان ساده دل و ناآگاه و زود باور و ظاهر نگر، جریان گسترده بى دینى، قلدرمآبى، ستم، حیف و میل بیت المال،اسرافها و اترافهاى کلان، نوکرمآبى، و سیطره استعمار را از این سرزمین از یاد برده اند و آبادانى و آزادى و عزت و سرورى که انقلاب اسلامى و نظام مقدس جمهورى اسلامى به این مرز و بوم به ارمغان آورده، نادیده انگاشته اند، هر روز به بهانه اى آتش کینه بر سر ملت و نظام مى ریزند. و نظام اسلامى را که زلال ترین و ناب ترین و مردمى ترین نظام در جهان است، نظام قرون وسطایى مى خوانند مسؤولان نظام را متهم به خشونت، قانون شکنى و… مى کنند.
این افراد، که براى رسیدن به هدفهاى ناپاک و برنامه هاى تنفرانگیز خود لباس عوض کرده اند و خود را مصلح و خیرخواه جلوه مى دهند، با این که سابقه آنان روشن است بر کرسى احساس تکلیف مى نشینند و لجن مى پراکنند، نه مصلحت جامعه را مى شناسند و نه قوه بازشناسى خوب از بد را دارند. حقد و کینه است که آنان را به جوش و خروش آورده و نه احساس تکلیف و گرنه هر حکومتى،حتى حکومت معصوم(علیهم السّلام) کاستیهایى دارد و زوایاى نازیبایى شاید به چشم بخورد و خلافهاى بزرگ و کوچکى شاید انجام بگیرد و… و در حکومت علوى هم والیان و فرماندهان برجسته حکومتى، گاه به گناه بزرگ و فساد مى غلتیدند و گاه به خطا و اشتباه مى افتادند.
این واقعیتهاى عینى و تاریخى را نباید نادیده گرفت و با ارزیابى عملکردهاى مسؤولان نظام در مقایسه با نظام پیشین عدل و انصاف را در انتقادها باید در نظر داشت:
مؤذن بانگ بى هنگام برداشت
نمیداند که چند از شب گذشته است
درازى شب از چشمان من پرس
که یک دم خواب در چشمم نگشته است
رهبر معظم انقلاب، در زمان حیات امام، سخنانى دارند که در این بحث رهگشاست:
«امروز که تمام چارچوب نظام بر مبناى اسلام است، در رأس این نظام یک مجتهد عادل زکیّ تقى زاهد است… اگر یک وقت اشتباهى هم سر بزند، انگار دیگر شیعه و تنها کشور شیعه تمام شد، اصلاً نه کار مى کنند نه کمک مى کنند، نه همکارى مى کنند، نق هم مى زنند، اینها بر اثر چیست؟… بعضى بر اثر هواى نفس و اغراض و امراض است و بعضى هم بر اثر تحلیل غلط و درک غلط است.»40

پی نوشت ها :

25. سوره «زمر»، آیه 18.
26. سوره «ذاریات»، آیه 55.
27. «اصول کافى»، ج638/2; «فهرست غرر»، ج203/7، چاپ دانشگاه.
28. «اصول کافى»، ج133/2.
29. «تحف العقول»، 302/، بیروت.
30. «سرگذشت هاى ویژه از زندگى امام خمینى»، ج25/2، پیام آزادى.
31. همان149/.
32. «صحیفه نور»، ج48/21.
33. همان، ج190/4.
34. همان، ج120/1.
35. «تحف العقول»، 263/، بیروت.
36. «تحریرالوسیله»، ج466/1.
37. همان.
38. «اسلام و مقتضیات زمان»285/.
39. «صحیفه نور»، ج180/21.
40. «حوزه و روحانیت در آئینه رهنمودهاى مقام معظم رهبرى»، ج273/1، سازمان تبلیغات




سلمان فارسی و پیدایش تشیع در ایران
سلمان فارسی و پیدایش تشیع در ایران

 





در این مقاله، سعی بر آن است که با بررسی منابع تاریخی مربوطه، به این حقیقت پی ببریم که: سلمان فارسی علیه السلام، بعنوان اصلیترین عامل در پیدایش و گسترش تشیع مردم ایران، نقش ایفا کرده است.سلمان فارسی، بزرگترین صحابی پیامبر اسلام، و مهمترین مدافع حقانیت تشیع، شخصیتی است که در نوع خود، در تاریخ اسلام، و در بین مسلمانان، بی نظیر. و عقل سلیم به خود اجازه نخواهد داد که مانندی برای این حقیقت تاریخ، تصور کند. بهمین دلیل است که بعضی او را افسانه، اسطوره، و یا دارای شخصیتی پیچیده خوانده‌اند.
جالب آنست که بعضی از اعراب ناسیونالیست، باوری به وجود این حقیقت ندارند، چرا که مطرح میکنند، چطور ممکن است شخصی از موالی، بزرگ عرب شود. هر چند، بسیاری از مورخان با انصاف، این نظریات را مردود دانسته‌اند، و لکن، توجه به این شخصیت که، هر مرحله از زندگی اش، آموزه گرانبها برای مسلمانان (و غیر مسلمانان) میباشد، ناچیز، و قابل دفاع نمی باشد.
چرا که، بقول رسول مکرم اسلام (صلی الله علیه و اله و سلم)، سلمان فارسی، دریایی است که انتهایی ندارد کنزیست که تمامی ندارد، و بقول دکتر شریعتی، شکی نیست که نبودن کتاب جامعی و درست به فارسی درباره سلمان، اولین قهرمان ایرانی اسلام و پیش قدم تشیع، از انحطاط فکری و اخلاقی شگفت انگیز ما حکایت میکند. و این قول جناب دکتر، کاملا صحیح و بجاست زیرا سلمان و حرکتش، برای دست یابی به حقیقت، نمادی از التهاب و حقیقت جویی یک ملت باید دانست که سلمان نماینده ملت ایران است.
با این وجود، در این نوشتار، فقط به گوشه بسیار کوچک و ناچیز از زندگی و شخصیت این ابر مرد تاریخ می‌پردازیم، و آن، بررسی نقش سلمان فارسی علیه السلام، در پیدایش و گسترش تشیع در ایران است. ایران ما، که در حدود 1700 سال پیش از میلاد، دو قبیله مادی و پارسی (که متدینان دین زرتشت بودند) به نواحی جنوبی آن کوچ، و در دشت‌های سرسبز و خرم آن ساکن و در آنجا به کشاورزی مشغول شدند. اما بعد از مدتی بر اثر اشرافیگری و فساد در دستگاه عالمان زرتشتی و طبقات حاکم و حکومت، تغییر نظر در دین خود دادند، که این تغییرات، تقریبا، مصادف با ورود مسلمانان به این سرزمین مقدس شده بود.
اما، مسئله که قابل توجه و بررسی است، وجود تشیع، در سالهای ابتدایی ورود مسلمانان به ایران است، که مورخین، علل مختلف و متفاوت (و بعضا ضد و نقیض) در این مورد مطرح کرده‌اند. لکن، در اکثریت به نقش، سلمان فارسی اشاره نشده است، و این غفلت، محل تامل و تعجب و سوال میباشد، که چطور شخصیتی مانند سلمان، با آن قدرت اسلامی و نقش شیعی، که در قبل از مسلمانی و در زمان حیات رسول اعظم، و بعد از حیات ایشان، و در فرمانروایی بر مدائن، نتوانست جزو علل مطرح در شیعه سازی مردم ایران نقش داشته باشد.
در حالیکه بعضی او را آنقدر صاحب نفوذ در اسلام و تشیع میدانند که او را یکی از ایدئولوژیستمنهای اسلامی، و مأثر در شکل گیری عقاید شیعی مطرح میکنند. هر چند، این نگاهها، غلو آمیز است ولی میتواند خبری (کم واضح) از، عظمت تاثیر او بر حرکت اسلامی و شیعی داشته باشد.
بنابر این، در این نوشتار، برای دست یابی به مدعای خود، چند موضوع را مورد بررسی قرار میدهیم:
زندگانی سلمان در زمان حیات رسول صلی الله علیه و آله، که حاوی بخشهای مانند، سلمان قبل از اسلام، سلمان و ایرانیان در نگاه پیامبر اسلام. نقش سلمان در تاریخ اسلام. ایرانیان مسلمان در زمان حیات رسول مکرم. بررسی تاثیر سلمان بر ایرانیان مسلمان آن زمان.
زندگانی سلمان در زمان امامت امیر المومنین علیه السلام، که حاوی بخشهای مانند، سلمان بعد از شهادت رسول اعظم. سلمان و دفاع از امیر المومنین. سلمان و فتح مدائن. سلمان و رهبری مدائن. سلمان و ایرانیان در ایران. سلمان و لحظات آخر حیات.

زندگانی سلمان در زمان حیات رسول صلی الله علیه و آله و سلم.


نام او، ماهو یا روزبه بن خشبوزان است و بعضی او را، فیروزان نامند. اما بعد از اسلام آوردن، به نام " سلمان " بدستور نبی مکرم اسلام علیه و آله السلام، مفتخر شد.
کنیه اش، ابو عبد الله.
محل تولد، فارس (شیراز).
ابو عبد الله، حدود 216 سال و یا 316 سال قبل از هجرت، در خانواده‌ی زرتشتی (که پدر خانواده از دهقانان بود) چشم به جهان گشود. در کودکی (بدون اطلاع خانواده) بدین عیسوی گرائید، و چون از کشیشان شنیده بود که ظهور پیغمبر تازه‌ای نزدیک شده است، خانه پدر را ترک گفت و در پی یافتن آن پیغمبر به سفرپرداخت. چون به سوریا رسید چندی در شام و موصل و نصیبین اقامت جست تا آنکه در بلاد عرب به اسارت بنی کلب افتاد و مردی از بنی قریظه او را خرید و به یثرب برد.
در این شهر از ظهور پیغمبر آگاه شد و چون گفته‌ها و علائم و نشانه‌هایی که از کشیش مراد خود شنیده بود در پیغمبر بدید بزودی اسلام آورد. رسول اکرم علیه السلام او را از خواجه اش خرید و آزاد کرد، که از آن موقع سلمان ملازم رسول خدا و نزد ایشان صاحب منزلتی خاص شده بود.
سلمان، از آن زمان به بعد، جزو، محارم اسرار رسول خدا شد، تا حدی که، رسول مردم را به زیارت چهره مبارک او، ترغیب میفرمود. او و قومش (ایرانیان) را، مصداق و یا شأن نزول آیات معرفی میفرمود. و آنقدر برای او ارزش قائل شد که، عهدنامه در آزادی خانواده او نوشت. همه این توجهات به یک سو، کسب مدال " منّا اهل البیت " از سوی دیگر، که شایان توجه عظیمی ست (و شیرینتر، شأن صدور این سخن گرانبهاست).
با این اوصاف، سلمان بعنوان بزرگترین صحابی رسول خدا به همه‌ی مسلمانان معرفی شد. این همه، نقش او را در جامعه نو پای دینی، که در مدینه متولد شده بود، سنگینتر می‌سازد. تا جائیکه، مهمترین مشاورات رسول با او انجام می شد.
مانند کندن خندق در جنگی که در تاریخ اسلام به غزوه خندق معروف است (که بعضی از مورخین مطرح کرده‌اند که، این روش مقابله با دشمن را او در ایران، تجربه کرده بود).

ارتباط با ادیان مختلف به دستور رسول، برای پیشبرد اهداف اسلام.


ارتباط با ایرانیان، به طوریکه، ترجمه بخشی از قرآن شریف، را به پیشنهاد هموطنان خود، و با مساعدت و موافقت نظر رسول گرامی اسلام، بر عهده گرفت.
و همینطور، ترجمه و مدیریت نامه‌های رسول به ایرانیان و بالعکس.
و همچنین، منزل و خانه او، محل استراحت و تجمع ایراینان (چه مسافر به مدینه و چه غیر مسافر).
شایان ذکر است که، ایرانیان مسلمان در آن زمان (حیات رسول)، یا در مدینه حضور داشتند (که نوعا کنیز و بنده و از موالی بودند) مانند ام الفارسیه (اولین زن مسلمان ایرانی که سلمان را در بدو ورود به مدینه، برای تشرف به محضر رسول راهنمایی کرد)، ابو شاه (که طبق نقل تاریخ، در پای منبر رسول علیه السلام نشسته بود که بعد از پایان سخنان ایشان، خواست کسی از حاضرین متن سخنرانی را برایش بنویسد)، جوان ایرانی که در جنگ احد شرکت کرده بود، زاذان (از مریدان امیر المومنین علیه السلام، و از خدمتکاران سلمان در مدائن) و....
و یا در خارج مدینه بودند (ولی ارتباطات خود را از زمان مسلمانی به بعد حفظ کردند) مانند ایرانیان مقیم یمن (به رهبری باذان بن تیجان)، ایرانیان در ایران و عراق (از قبیل قبیله عبد القیس، که از موالیان بودند).
اما نکته قابل تامل آنست که آیا سلمان فارسی با آن مقام و جایگاهی که در بین مسلمانان پیدا کرده بود، میتواند با این ایرانیان، هیچگونه ارتباطی نداشته باشد. و همچنین، آیا این ارتباط قابل حدس تقریب به واقعیت، میتواند یک ارتباط معمولی مانند دو شخصی که در یک امری مانند ایرانیت و یا مسلمانیت، مشترکند، برقرار باشد.
و آیا، این ارتباط نمیتواند، یک ارتباط و رابطه، کلیدی و اصلی برای رشد اسلامیت در بین ایرانیان آنزمان داشته باشد؟ لذا با تقریب به یقین، شکی در این تاثیر نیست. بهمین لحاظ، نام سلمان بعنوان شیعیان اولی و اصیل، و تا جائیکه شیعه در زمان حیات رسول، به ایشان و افرادی مانند اباذر و مقداد شناخته می‌شد.
پس آیا ممکن است اسلامی که سلمان فارسی علیه السلام، به هموطنان خود معرفی میکند، مثلا در ترجمه قرآن، در تبلیغ اسلام به ایرانیانی که، شاید زرتشتی و یا اصلا دینی نداشته باشند، شیعی، و با هدایت و رهبری، رسول مکرم (که اولین شیعه و بنیانگذار شیعه است) و امیر المومنین علیهم السلام نباشد؟ لذا بنظر نگارنده، با مختصر اطلاعات بدست آمده، این امر تقریب به محال می‌باشد. هر چند در منابع تاریخی ارتباطی قابل انتظار، بین سلمان و ایرانیان مسلمان آنزمان، که قابل توجه باشد، مطرح نشده ولکن این حدسیات، به انسان کمک میکنند که تاملات تاریخی خود را عمق ببخشد.

سلمان در زمان امامت امیر المومنین علی علیه السلام


این صحابی جلیل القدر رسول گرامی اسلام، بعد از شهادت مولای خود، به وصی و جانشین بحق ایشان، اقتدا کرد و لحظه از علی علیه السلام، دور و جدا نشد، و بقول امام جعفر صادق علیه السلام، او هوای امیرالمومنین علیه السلام بر هوای نفس خود ترجیح میداد. لذا، با غاصبین خلافت، به هر روشی که مقدور بود، مقابله میکرد، و این شعار کوبنده اش " کردید و نکردید " که در مخالفت غاصبین سر میداد، زبانزد دوست و دشمن علی علیه السلام بوده و هست. و این مخالفتها، صحنه تاریخ اسلام را بجایی کشاند که، این صحابی بزرگ (بهمراه اصحاب جلیل القدر دیگر مانند اباذر)، مورد هتک حرمت و ضرب و شتم قرار می‌گیرند.
تا اینکه در زمان خلافت عمر بن خطاب، بعد از 16 سال، بهمراه مسلمانان برای لشکر کشی و حمله و فتح ایران، به وطن خود بازگشت. این مرد بزرگ، در این فتح، که به قادسیه معروف است، رائد (ناظر و راهنما) و داعیه (دعوت کننده)، در صف اول جنگ حضور داشت، که مردم هر منطقه را در هر روز قبل از جنگ، 3 بار دعوت به اسلام میکرد. و میفرمود: من از شمایم. و به شما علاقه مند، به اسلام بپیوندید، و اگر مسلمان نشوید، باید جزیه دهید، و گرنه جنگ ادامه می‌یابد. بیاید مسلمان شوید تا با هم، بر اساس برادری و تعاون زندگی کنیم.
تا آنکه، در ابتدای این نبرد، شهر مدائن، با پیوستن 4000 نفر ایرانی به سپاه اعراب (که به آنها حمرا، سفید رو، که به موالیان گفته میشد)، در تاریخ 16 هجری قمری فتح شد، و فرماندهان جنگ، تصمیم بر این گرفتند که، سلمان فارسی را حاکم این منطقه کنند.
اعراب مسلمان، در پیشروی خود در داخل ایران به، مناطق مختلفی مانند قصر شیرین، دیلم و قزوین رفتند، که این فتوح باعث فتح تقریبا کامل ایران شد.
سلمان پس از فتح مدائن، به فرمانروایی در این شهر منصوب شود. او مقر حکومت خود را، کاخ کسری، که محل حکمرانی شاهان ساسانی بود انتخاب نکرد بلکه در کنار بازار شهر، خانه برای خود ساخت، تا بهتر بتواند بر اوضاع شهر حاکم باشد. او، علاوه بر حکمرانی که تمامی حاکمان بر آن پافشاری می‌کنند، برنامه‌های را به اجرا گذاشت که کمتر حاکمی به آنها توجه می‌کرد.
برای نمونه، چند کاری که زبانزد شده بود را، بیان میکنیم:
زهد و بی توجهی به دنیا، که نقل شده است، در خانه اش، فقط مهمترین وسایل، شمشیر و قرآن بود.
و یا نقل شده است که، در لحظات رحلتش ناراحت بود و گریه میکرد و میفرمود که رسول خدا با ما عهد کرد که توشه هر یک از شما از دنیا، به‌اندازه توشه یک مسافر باشد، ولی در کنار من، اثاثیه‌های وجود دارند که نگران کننده‌اند، و این در حالی بود که راوی نقل میکند، در کنارش، طشت، سپر جنگی، آفتابه گلی وجود داشت.
و در مذمت دنیا دوستی میفرمود:
یا ساکن الدنیا تأهب و انتظر یوم الفراق
واعد رادا للرحیل فسوف تهدی بالرفاق
و أبک الذنوب بأدمع تنحل من سحب الاماق
یا من أضاع زمانه! أرضیت ما یفنى بباقی
(ترجمه: ای کسی که در دنیا سکونت کرده‌ای، آماده آخرت و در انتظار جدایی از دنیا باش. و برای کوچ خود توشه را فراهم کن که به زودی به وسیله کاروانهای رونده به سوی مرگ روانه میشوی. برای گناهان خود گریه کن و اشکهایت را از پرده‌های چشمهایت بریز. ای کسیکه فرصت وقت را تباه ساختی، آیا از آن همه فنا شده‌ها به باقی مانده (اندک) عمرت خشنود هستی؟!).
برگزاری جلسات تفسیر قرآن. او که فقیه‌ترین انسان بعد از اهلبیت بود و تحت تعلیم کامل و مستقیم اهلبیت علیهم السلام بود، در کاخ کسری (مدائن) درس تفسیر سوره یوسف برگزار کرده بود. و حتی در آنجا، نماز، بخصوص نماز جمعه برگزار میکرد. و در بعضی از منابع آمده است که، اندک اندک مردم از برگزاری جلسه تفسیر، با خبر شده بودند، که در حدود 1000 نفر تجمع کردند، ولی سپس نسبت به این جلسات بی میل، و به 100 نفر تقلیل پیدا کردند، اما سلمان، از این اوضاع و احوالات ناراحت می‌شد، و میفرمود آیا دوست دارید درباره اباطیل با شما سخن بگویم.
سلمان پس از رسیدن به فرمانروایی مدائن، و بدنبال فتح شهر‌های ایران توسط مسلمانان، به آن شهرها سفر میکرد، محصول این سفرها، تبلیغ تشیع (اسلام شیعی) بود که، بقول لویی ماسینیون، باید به مسلمانان بیاموزد که علی را امام شرعی بشاسند. و از این جهت در تاریخ، نمونه‌های را مطرح میکنند، که دال بر تشیع مردم در آنزمان را دارد.
و اینچنین است که سلمان در بعد از شهادت رسول معظم اسلام، مبلغ اصلی و قدرتمند شیعه، در سرزمین ایران و عراق بحساب می‌آید، مخصوصا در ایران، که از فرمانروایی مدائن و سفر به شهرهای ایران، که در گامهای ابتدایی آشنایی با اسلام بودند، توانست تشیع را، با اندازه توان خود و مردم، گسترش دهد.
اما، باید اذعان کرد که مطالب تاریخی، اقناع کننده درباره سلوک او در این مدت، وجود ندارد، و لذا، فرضیات فوق، از روشنایی لازم برخوردار نیستند.
و در نهایت این صحابی جلیل القدر که، باب النبی در روایات شیعی، نامیده شده است، بعد از 19 سال فرمانروایی در مدائن، در تاریخ 35 ق، دار فانی را وداع گفت، و به مولی خود رسول معظم اسلام صلی الله علیه و آله و سلم پیوست. و این در حالیست که (به نقل از زاذان، خدمتکار سلمان) امیر علیه السلام برای جنازه مبارکش، غسل و نماز فرمود و در نماز خود تکبیر بلند بلند میفرمود و دو نفر دیگر هم به ایشان اقتدا کرده بودند، که بعد از نماز از امیر المومنین علیه السلام پرسیدم که اینان کیانند، فرمود: برادرم جعفر طیار، و دیگری خضر نبی علیهما السلام بودند و با هر یک از آنها، 70 صف از فرشتگان حضور داشتند که در هر صفی هزار هزار فرشته حاضر بودند (و بهمین دلیل، تکبیرها را بلند بلند میگفتم).
و سلام و درود بی پایان خدا،
بر تو ای ابا عبد الله سلمان،
ای اهل بیت پیامبر،
ای کسیکه بر تمام ایرانیان شیعه، حقی پایان ناپذیر داری!
منابع و مآخذ:
1. دکتر محمد رضا ترکی، پارسای پارسی (سلمان فارسی به روایت متون فارسی).
2. پرویز پور تجن، در شناخت ابن مقفع، فارابی، بزرگمهر و سلمان فارسی، انتشارات شباهنگ.
3. رسول جعفریان، تاریخ تشیع در ایران تا طلوع صفوی، انتشارات انصاریان.
4. عبدالحسین زرین کوب، تاریخ مردم ایران، انتشارات امیر کبیر.
5. علی اکبر دهخدا، لغت نامه دهخدا.
6. شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة.
7. ج‍ع‍ف‍رم‍رت‍ض‍ی‌ ال‍ع‍ام‍ل‍ی‌، س‍ل‍م‍ان‌ ال‍ف‍ارس‍ی‌، م‍وس‍س‍ه‌ ال‍ن‍ش‍ر الاس‍لام‍ی.
8. الشیخ عبد الواحد المظفر، سلمان المحمدی، المکتبة الحیدریة.
9. آیت الله کمره‌ای، فتاوای صحابی کبیر سلمان فارسی.
10. لویی ماسینیون، سلمان پاک، ترجمه و مقدمه دکتر شریعتی.
11. محمد عبدالحلیم عبدالله، سلمان فارسی (ترجمه حسن فرامرزی)، انتشارات جاویدان.
12. محمد محمدی اشتهاردی، رابطه ایران با اسلام و تشیع،. انتشارات برهان.
13. محمد محمدی اشتهاردی، زندگی پر افتخار سلمان فارسی – پیشگام رابطه ایران و اسلام، اتشارات پیام آزادی.
14. مجلسی، بحار الانوار.
15. شیخ مفید، الاختصاص.
16. عطا الله مهاجرانی. بررسی سیر زندگی و حکمت و حکومت سلمان فارسی.
17. محمد یحیی الحداد، تاریخ الیمن السیاسی.
18. عباس ملکی، سلمان فارسی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی.
19. میرزا حسین النوری الطبرسی، نفس الرحمن فی فضائل سلمان.
20. وحید دامغانی، سیمای سلمان از بردگی تا فرمانداری، انتشارات مؤسسه فراهانی.
21. یاقوت حموی، معجم البلدان، دارالکتب العلمیه.
تذکر : درج این مقاله در راسخون به معنای قبول تمامی مطالب این مقاله نمی باشد

ادامه مطلب...



[Designed By Ashoora.ir    مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ ]