مختار

بسیارى از علماى شیعه معتقدند مختار از دوستان خاندان عصمت و طهارت به شمار مى‏رود .

او در زمان معاویه از عراق به مدینه رفت و مدتى در آنجا ساکن شد و از ملازمان "محمد حنفیه"- فرزند على (ع)- گردید .

پس از مدتى مجددا به عراق بازگشت و آشکارا به تبلیغ فضائل و مکارم على (ع) و امام حسن و امام حسین (علیهماالسلام) پرداخت و مردم را به خاندان پیامبر (ص) دعوت کرد .

با این حال، درباره شخصیت او اتفاق نظر وجود ندارد و روایات مربوط به او نیز دو دسته است .

برخى او را بسیار ستوده‏اند، بعضى او را مذمت کرده‏اند و گروهى نیز او را بنیانگذار فرقه "کیسانیه" مى‏دانند .

طرفداران این فرقه معتقدند امامت، پس از حسین بن على (ع) به "محمد حنفیه"منتقل شده است و " محمد حنفیه" همان "مهدى موعود" است و بر این باورند که، مختار مردم را به محمد حنفیه و امامت او دعوت مى‏کرده است .

اما اکثر علماى شیعه معتقدند ساحت او از این اتهامات کاملا مبرا و پاک است .

مختار هیچ گاه ادعاى نبوت نکرد و اگر چنین بود، مسلمانان و شیعیان گرد او جمع نمى‏شدند تا زیر پرچم او بجنگند و انتقام اهل بیت (علیهم‏السلام) را از بنى امیه بگیرند .

"محمد حنفیه" نیز هیچ گاه ادعاى امامت نکرده بود تا مختار مردم را به سوى او دعوت کند .

بنا به تصریح مرحوم آیت الله "خویى"- قدس سره الشریف- فرقه کیسانیه پس از رحلت محمد حنفیه تشکیل شد: در حالى که مختار، پیش از وفات محمد حنفیه به شهادت رسیده بود .

شایعاتى که در مورد مختار بر سر زبانها بود و او را "مدعى نبوت" و یا "کذاب" مى‏نامیدند، اغلب از ناحیه بنى امیه یا "مصعب بن زبیر"، برادر "عبدالله بن زبیر" بود که همه از دشمنان اهل بیت بودند؛ چرا که آنان، مختار را سنگى بزرگ بر سر راه خود مى‏دیدند و با این شایعات قصد داشتند دلهاى مردم را از او برگردانند و شخصیت او را ترور کنند .

پس از آنکه در سال 61 هجرى، فاجعه جانسوز کربلا رخ داد، بنى هاشم عزادار شدند و تا پنج سال (یعنى تا زمان قیام مختار) همواره سوگوار بودند؛ زنان بنى هاشم خود را زینت نکردند و غذاى طبخ شده نخوردند، تا آنکه مختار قیام کرد و قاتلان ابا عبدالله الحسین (ع) را به سزاى اعمالشان رساند .

سرهاى آنان را نزد بنى هاشم فرستاد و بدین وسیله، آنان را از حالت عزا خارج کرد .

او در حالى قیام کرد که بنى امیه، با تمام توان خویش سعى داشتند نور اهل بیت (علیهم‏السلام) را خاموش کنند و بین مرگ و زندگى، تنها بردن نام آن خانواده و ادعاى دوستى آنان فاصله بود و در چنین جو خفقانى بود که مختار علم حمایت از اهل بیت را برافراشت و سخن حق را احیا کرد .

و بدین ترتیب، از مصادیق این فرمایش گردید که: "افضل العدل کلمة حق عند امام جائر: بزرگترین عدالت، بیان سخن حق در برابر حاکم ستمگر است" .

مگر او قاتل قاتلین ما نیست؟ مگر او خونخواه ما نبود؟ خدا رحمتش کند! به خدا قسم، پدرم به من خبر داد که هر وقت مختار به خانه فاطمه، دختر امیر مؤمنان، على (ع) وارد مى‏شد، آن بانو به او احترام مى‏گذاشت و برایش فرش مى‏گستراند و متکا مى‏گذاشت و او مى‏نشست و از او حدیث مى‏شنید

همین عمل او موجب سرور امامان شیعه (علیهم‏السلام) شد و از این رو است که مى‏بینیم پیشوایان ما، او را با عباراتى، که حاکى از عمق رضایت آن بزرگواران است ستوده‏اند .

فرزند مختار که "ابوالحکم" نام داشت، روز عید قربان، در سرزمین منى خدمت امام باقر (ع) شرفیاب مى‏شود و خود را معرفى مى‏کند .

قیام مختار

امام باقر (ع) پس از آنکه دانستند او فرزند چه کسى است، بلافاصله او را در کنار خود نشاندند و بدین ترتیب، باب گفت‏گو باز شد: ابوالحکم گفت: خداوند کار شما را اصلاح کند! مردم درباره پدرم حرفها زیادى مى‏زنند .

اما سخن حق، همان است که شما مى‏فرمایید .

امام باقر (ع) فرمودند: مردم چه مى‏گویند؟ ابوالحکم پاسخ داد مى‏گویند: "کذاب" .

اما حق، همان است که شما مى‏فرمایید و من همان را قبول دارم .

امام باقر (ع) دوباره فرمودند: سبحان الله! پدرم به من خبر داد که به خدا سوگند، مهر مادرم از پولى بود که مختار براى او فرستاده بود! مگر مختار نبود که خانه‏هاى خراب ما را نوسازى کرد؟ مگر او قاتل قاتلین ما نیست؟ مگر او خونخواه ما نبود؟ خدا رحمتش کند! به خدا قسم، پدرم به من خبر داد که هر وقت مختار به خانه فاطمه، دختر امیر مؤمنان، على (ع) وارد مى‏شد، آن بانو به او احترام مى‏گذاشت و برایش فرش مى‏گستراند و متکا مى‏گذاشت و او مى‏نشست و از او حدیث مى‏شنید .

خداوند پدرت را رحمت کند! خداوند پدرت را رحمت کند! خداوند پدرت را رحمت کند! او حق ما را از همه گرفت و قاتلین ما را کشت و به خونخواهى ما قیام کرد" .

از این روایت استفاده مى‏شود که شایعه‏پراکنى در مورد شخصیت این مرد تا زمان ائمه (علیهم‏السلام) ادامه داشته است و امام باقر (ع) به مختار علاقه‏مند بودند .

همچنین استفاده مى‏شود مختار نه تنها به خونخواهى امام حسین (ع) قیام کرد، بلکه کمکهاى مالى نیز به اهل بیت مى‏نمود و در ترمیم خانه‏ها واصلاح امور معیشتى آنان کوشا بود .

اصولا امام معصوم (ع) که مظهر تولى و تبرى و الگوى دوستى و دشمنى در راه خداوند است، آیا نسبت به کسى که قائل به امامت آنان نیست، یا ادعاى پیامبرى مى‏کند، دعا مى‏کنند و براى او طلب رحمت مى‏نمایند؟ هرگز .

لذا در میان علماى شیعه و محققین امامیه- رضوان الله علیهم- به شخصیتهایى برمى‏خوریم که با جدیت تمام از مختار دفاع کرده‏اند و نسبتهایى را که به او داده شده است، دروغ دانسته‏اند؛ علمایى همچون "شیخ طوسى"، "علامه حلى"، "علامه ابن نما" ، "علامه مامقانى"، "علامه امینى" صاحب کتاب معروف "الغدیر"، "سید بن طاوس" ، "محدث قمى"، آیت الله "خویى" و . از قبیل‏اند .

البته در میان روایات وارده و نقلهاى تاریخى، شواهدى بر سوء اعتقاد مختار نیز وجود دارد، که مى‏رساند او به امامت حضرت زین‏العابدین (ع) معتقد نبوده است .

شایعاتى که در مورد مختار بر سر زبانها بود و او را "مدعى نبوت" و یا "کذاب" مى‏نامیدند، اغلب از ناحیه بنى امیه یا "مصعب بن زبیر"، برادر "عبدالله بن زبیر" بود که همه از دشمنان اهل بیت بودند؛ چرا که آنان، مختار را سنگى بزرگ بر سر راه خود مى‏دیدند و با این شایعات قصد داشتند دلهاى مردم را از او برگردانند و شخصیت او را ترور کنند

بنا به اظهار نظر علماى شیعه، اسناد این روایات غالبا ضعیف است ، لذا نمى‏توان به این روایات تمسک نمود .

علاوه بر آن، این احتمال نیز وجود دارد که امامان بزرگوار ما در مقام تقیه، چنین سخنانى را بر زبان آورده باشند؛ زیرا اگر دستگاه بنى امیه متوجه رفت و آمد مختار نزد امام سجاد (ع) مى‏شد، بدون شک براى او مزاحتمهایى فراهم مى‏آوردند؛ لذا براى حفظ جان او، ائمه عمدا سخنانى بر زبان مى‏راندند که هرگونه حساسیتى را که نسبت به او وجود دارد، از افکار بزدایند .

قیام مختار

همان طورى که، مى‏بینیم روایاتى در مذمت بعضى از اصحاب خاص امام صادق (ع) همچون "زرارة بن اعین" و "محمد بن مسلم" (که از معروفترین و مورد اعتمادترین یاران آن حضرت بودند) صادر شده است تا جلو هر گونه حرکت احتمالى حکام بنى عباس، علیه ایشان گرفته شود، تا آنان بتوانند همواره در خدمت اهل بیت (علیهم‏السلام) باقى بمانند و به ترویج شریعت مقدس اسلام بپردازند .

یکى دیگر از وقایع تاریخى که به استناد آن، شخصیت مختار بن ابى‏عبیده ثقفى زیر سؤال رفته است، واقعه‏اى است که در زمان امام مجتبى (ع) رخ داد .

آن حضرت در منطقه "ساباط" با خنجرى مسموم که به رانش وارد شد، مورد سوء قصد قرار گرفتند .

امام دستور دادند تا ایشان را به خانه "سعد بن مسعود ثقفى" (که عموى مختار بود) ببرند . مختار نیز در منزل سعد حضور داشت .

او در آنجا به عمویش مى‏گوید: "چطور است حسن بن على را دستگیر کنیم و تحویل معاویه بدهیم تا با این کار به حکومت عراق برسیم!" این پیشنهاد ذلت‏بار بلافاصله با مخالفت شدید سعد بن مسعود که از یاران و وفاداران على (ع) بود روبرو شد و حتى عده‏اى خواستند همانجا مختار را بکشند که این قائله با وساطت سعد پایان پذیرفت .

در بعضى از نقلهاى تاریخى آمده است که مختار وقتى مخالفت حاضران را مشاهده کرد، خطاب به عمویش، سعد بن مسعود گفت: "من تنها مى‏خواستم شما را امتحان کنم .

" آیت الله خویى این روایت را مرسله و غیر قابل اعتماد مى‏دانند .

(روایت مرسله آن است که نام راوى در سلسله سند حذف شده باشد و چون معلوم نیست راوى، شخص راستگو یا دروغگویى بوده است، لذا غیر قابل اعتماد خواهد بود) .

علاوه بر آن، منافقان و خوارج در میان یاران امام مجتبى (ع) حضورى چشمگیر داشتند و مترصد دستگیرى آن حضرت یا قتل ایشان بودند و این، مؤیدى است بر صدق سخن مختار که مى‏گوید: "مقصود من امتحان کردن شما بود"، او مى‏خواست با طرح این پیشنهاد، ببیند چه کسانى با او موافقت مى‏کنند تا بدین ترتیب، منافقین را شناسایى کرده باشد .

بطور خلاصه عملى را که مختار انجام داد، (یعنى قیام او بر علیه بنى امیه)، ضربه‏اى سخت بر پیکر آنان و هوادارانشان و دشمنان اهل بیت بود و همین به تنهایى دلیلى بر صدق اعتقاد او و مؤیدى بر کذب شایعاتى است که درباره این شخصیت بزرگ ساخته و پرداخته شده است.

 

 

تنظیم: شکوری