یکی از روش های تربیتی در زمینه اصلاح و هدایت انسان ها، الگوسازی و تمسک به نمونه های مناسب انسانی
جهت ارتقای فردی و رفع اشکالات شخصیتی می باشد. آدمی می تواند با هم ذات پنداری و همانندسازی با انسان دیگر،
خود را در او دیده، در مقام مقایسه، خویشتن را مورد ارزیابی و کنکاش قرار داده، با میلی درونی به کمال، موانع موجود
را برطرف نماید و حتی الامکان به غایت انسانی نزدیک تر گردد. این روش تربیتی که معمولاً به همراه علاقه و دلبستگی
به الگوی موردنظر است، از جذاب ترین شیوه های هدایت و کنترل می باشد و از همین روست که خداوند کریم با معرفی
شخصیت های برتر، تلاش در جهت ایجاد این جذبه در سایه عقلانیت می نماید تا انسان ها باور کنند که فرزندان بشر با ویژگی های انسانی
یکسان و مشابه می توانند به مقاماتی از قرب و کمال نائل آیند که تمامی مخلوقات را به تعجب و شگفتی وار دارد.
پیامبران و اولیای الهی انسان هایی به غایت دلنشین اند، به گونه ای که حتی در بیننده این شک و شبهه را ایجاد می کنند که چگونه ممکن است
یک پیامبر تا این حد دست یافتنی باشد، تا این اندازه به مردم نزدیک شود، به آنان عشق بورزد و برای هدایت و راه یابی آنان تا این حد حریص باشد؟
از این رو است که پیروان، بعضاً خود را محو در شخصیت اولیای الهی می دیدند و با این حس روزبه روز خود را به معبود نزدیکتر
دیده و معایب فردی را کم رنگتر می یافته اند.
در این جا مناسب است قدری به بررسی این انسان های نمونه پرداخته، ویژگی های آنان را مورد توجه قرار دهیم.
قرآن کریم برای افرادی که به عنوان الگو معرفی می کند، خصوصیاتی را به طور عام مطرح می کند و ویژگی هایی را باتوجه به اقتضای هر عصر طرح می نماید!
1- اولین خصیصه آن است که انسان نمونه، انسانی است با تمام ویژگی ها و مشخصات انسان های دیگر، او همانند، مثل وعین آنها می باشد:
« قل انما انا بشر مثلکم یوحی الی»1 بگو من بشری مثل شما هستم که بر من وحی می شود. این مثلیت و همانندی مورد تأکید قرآن است
و بارها به آن اشاره شده تا مبادا انسان تصور نماید که مثلاً پیامبر از جنس ملائکه است و یا صرفاً قالب انسانی دارد اما نیازها و خواسته های آنها را ندارد.
چنانکه قرآن می فرماید پیامبر همانند دیگران است: می خورد، می آشامد، از غرائز انسانی برخوردار است، ازدواج می کند، دوست می دارد، به خشم می آید،
خرید و فروش می کند، غمگین می شود، طاقت از کف می دهد، خشنود می گردد و …. بسیاری از صفات انسانی دیگر با همه خواسته ها و ویژگی های انسانی را دارا است.
2- الگو از بین مردم انتخاب شد ه با زبان آنان سخن می گوید و با آنان زندگی می کند، تا جایی که ممکن است در بعضی افراد ایجاد حیرت نماید:
«الهذا الرسول یاءکل الطعام و یمشی فی الاسواق»2 این چه پیامبری است که غذا می خورد و در بازارها رفت و آمد می نماید.
بارها تأکید می شود که :« هوالذی بعث فی الامیین رسولاً منهم یتلوا علیهم آیاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمه»3 خداوند رسولی
را از امیین از بین آنها برانگیخت و یا دائماً می فرماید که از قوم مشخصی برادرشان را به پیامبری برانگیخت : «والی عاداخاهم هودا»4
و یا «الی ثموداخاهم صالحاً »5 و «الی مدین اخاهم شعیبا»6 ضمن آنکه این رسول با زبان خود آنان با آنان سخن می گوید: «وماارسلنا من رسول الا بلسان قومه»7
3- انسان نمونه، خود«هدایت شده» است و برای این راهنمایی از مردم اجر و مزدی نمی خواهد. او به خاطر خواهش های نفسانی
و ارضای خویش مردم را به سوی خود نمی خواند بلکه به دلیل علاقه به مردم و شناساندن حقیقت دوست می دارد که انسان ها
راه درست را بشناسند و سعادتمند گردند. او توقع تکریم و بزرگداشت مالی از مردم ندارد چه که در جای دیگری معامله نموده و
اجر خود را از خدا گرفته است، پس تمام تلاش و هم و غم خود را مصروف گرویدن افراد بیشتر می کند:«یا قوم اتبعوا المرسلین اتبعوا من لا یسئلکم اجراً وهم مهتدون»8
ای مردم از پیامبران پیروی کنید کسانی که از شما اجری نمی خواهند و هدایت یافته هستند. خود پیامبران نیز اذعان
دارند:«مااسئلکم علیه من اجران اجری الاعلی رب العالمین»9 و مصرانه می فرمایند که من برای شما پیامبری امانتدار هستم.10 یعنی
اینان می بایست اعتماد و اطمینان مردم را به خود جلب نمایند تا مردم در کمال آرامش و اعتقاد به آنها نزدیک شوند و در جوارشان احساس امنیت و آسایش کنند.
4- انسان الگو باید به مردم علاقمند باشد، بر هدایت آنان پافشاری کند، در این راه صبوری بورزد و جز به فرمان خداوند آنان را ترک ننماید.
این است که تمامی پیامبران از همه امکانات موجود برای هدایت مردم استفاده می کردند، در این مسیر سختی بسیار تحمل می کردند
و مورد اذیت و آزار مکرر واقع می شدند، اما همچنان صبوری می کردند و با روش های مختلف با آنان برخورد می نمودند. این امر در مورد
حضرت ابراهیم(ع) به روشنی در قرآن مورد اشاره قرار گرفته که ایشان با زبان ها و شیوه های مختلف مردم را دعوت می کردند و برای آنها
طلب استغفار می نمودند تا آن جا که می فرماید: «ان ابراهیم لحلیم اواه منیب»11 پیامبران این دلسوزی خودرا به مردم نشان می دادند
که ما نگران آینده و آخرت شما هستیم. آنها نباید با مردم تندی کنند و باید نرم و مهربان باشند. در یکی از آیات قرآن خطاب به پیامبر اکرم آمده است
:«فبما رحمة من الله لنت لهم و لوکنت فظا غلیظ القلب لانفضومن حولک فاعف عنهم و استغفرلهم و شاورهم فی الامر»12 این از رحمت خداوند است
که تو با آنان نرم و مهربان هستی، چه اگر تو بر آنان سخت می گرفتی و نامهربان و سخت دل بودی، آنها از اطراف تو پراکنده می شدند. (و خداوند این پراکندگی را نمی پسندد)
انسان الگو نمی تواند به هرگونه که می پسندد با مردم سخن بگوید و گمان کند مسئولیت و رسالت خود را به جا آورده است. افزونی
تعداد گروندگان ارزش مهمی است که خود باید تمام تلاش پیامبر را به خود معطوف نماید. باید زبان مردم، علایق و حساسیت های
آنان را شناخت و به گونه ای گفت و عمل نمود (ضمن رعایت ضوابط حق و حقیقت) که درمردم تأثیر بیشتری بگذارد و تعداد بیشتری را جذب کند،
البته مقصود هدایت مردم باهر روش و شیوه ای نیست بلکه منظور استفاده از برترین شیوه برای دستیابی به بهترین نتیجه است.
یونس، پیامبر مقرب خداوند، بسیار مورد اذیت واقع می شود به گونه ای که سرانجام از مردم قهر می کند وآنان را ترک می نماید، اینجاست که خداوند
با لحن شدید می فرماید:« وذالنون اذ ذهب مغاضباً فظن ان لن نقدر علیه فنادی فی الظلمات ان لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین»13
وقتی ذالنون (یونس) با غضب بیرون آمد گمان کرد ما بر او قادر نیستیم …. یونس نباید مردمش را ترک کند، گرچه آنها مسخره اش نموده
یا به شکل های دیگر آزارش داده باشند. هرچند نهایتاً تو به یونس پذیرفته شده و نجات می یابد اما می باید به او تذکر داده شود. چنانچه به
پیامبراکرم می فرماید: «و لقداستهزی برسل من قبلک»14 تمام پیامبران پیش از تو نیز مورد استهزا قرار گرفته اند، اما کار شما نمودن راه است
و پیامبران چنان در این مسیر اصرار دارند که خداوند با لحن خاصی می فرماید: نزدیک است جان خود را بر سر راه هدایت مردم بگذاری که
چرا ایمان نمی آورند،15 در حالی که تو تنها منذر و مبشری و بر آنان سیطره نداری16 (نقل به مضمون)
5- از ویژگی های دیگر انسان نمونه، استقلال رأی و نظر است . او در اثر احساس چیزی را انتخاب نکرده که از سر غلیان احساس دیگری سرد بشود،
او با اندیشه و درنگ انتخاب کرده و در این گزینش تحت تأثیر کس دیگری نبوده است، مستقلاً شناخته و به پیش رفته است، تصمیم گرفته، عمل نموده،
سرانجام پافشاری می کند، اما شخصیتش سایه ای و وابسته نیست، باهر فراز و نشیبی از راه برنمی گردد چراکه انسان متزلزل که هر روز
به شکل خاصی درمی آید نمی تواند مورد اتکای دیگران قرار گیرد. جالب است که خداوند در قرآن کریم مثل و نمونه ای که برای انسان های ایمان آورنده
می زند دو زن هستند که نمونه کل انسان ها به شمار می روند، اما هر دو این زنان خود ساخته و متکی به خدای خویش هستند. یکی از آن
دو مریم دختر عمران است که از مردم گوشه عزلت اختیار کرده و به مقام برگزیدگان می رسد( بدون داشتن شوی و پدر) و از عده مسئولیت
و امتحان بسیار دشواری که خداوند بر سر راه او قرار داده سرافراز بیرون آمده، همراه پسرش آیه و نشانه برای عالمیان می شود:«وجعلناها و ابنها آیة للعالمین»17
و دیگری آسیه همسر فرعون است که با وجود برخورداری مادی و داشتن همسری چون فرعون به موسی گرویده، در مقامی
بسیار رفیع جای می گیرد ودر نزد خداوند ماءوا می یابد: «وضرب الله مثلاً للذین امنوا امراءة فرعون اذقالت رب ابن لی عندک بیتاً فی الجنة … و مریم ابنت
عمران التی احصنت فرج ها»18
6- آخرین ویژگی قابل توجه این است که اولیای الهی با مشکلات و مسائل مردم آشنایی دارند و از همین رو آنچه آنان درمسیر هدایت ارائه
می کنند به درد حل مشکلات مبتلا به آنان می خورد، نه آنکه بی توجه به مسائل مردم فقط از عبادت خداوند گفته، مسائل، معضلات و بحران های مردم
را زمان شعیب بامشکلات اقتصادی از جمله کم فروشی مواجهه هستند. شعیب از آنان می خواهد اگر می خواهند هدایت شوند دست از کم فروشی
و گران فروشی بردارند. یا لوط از مردم زمان خود می خواهد دست از مفاسد اخلاقی برداشته، ازدواج به طریق عرف بشری را پیشه کنند تا شاید نجات یابند.
پیامبران ملزمند منطبق با اقتضائات و ضرورت های عصری، با استفاده از اصول ثابت به انطباق آنها با نیازها و شرایط زمان بپردازند.
در این بخش با طرح این اعتقاد که حضرت زهرا(س) نیز جزو شخصیت های الگویی اسلام شناخته می شوند، به بررسی این ویژگی ها
درمورد ایشان می پردازیم. حضرت فاطمه(س) نیز چون سایر انسان های نمونه از بین مردم برمی خیزد، او در بین آنان زندگی می کند
و از تمامی ویژگی های فرزندان بشر برخوردار است، در زندگی با سختی هایی مواجه می شود، با ناملایمات زندگی کنار می آید،
چون دیگر دختران و بیشتر از آنها به پدرش عشق می ورزد، همسر و فرزندانش را عاشقانه دوست می دارد، آنان را به جهت معصوم بودن
از ابراز محبت خویش بی نصیب نمی سازد و فرزندانش را با زیباترین کلمات آرام می نماید: قرة عینی (نورچشم من)، ثمره فؤادی (میوه دلم)، با
همسرش به غایب مهربان است، دشواری های علی(ع) در تأمین معاش را احساس می کند، هیچ گاه دل همسرش را نمی آزارد، نگران فرزندانش است،
حتی آن گاه که در بستر بیماری آرمیده است مادرانه دغدغه فرزندانش را دارد، هم اویی که تسلیم رضای الهی است و مقدرات خداوندی را می شناسد،
چون مادری دلسوز همسرش را از این تلاطم درونی مطلع می سازد و سفارش فرزندان و شیوه نگهداری آنان را به علی (ع) می نماید. مهرش به پدر
زائدالوصف است، همین طور است مهر پدر به او و این سخن که « فاطمه پاره تن رسول الله است» زبانزد عام و خاص است. او در کنار مردم در سختی
و راحتی زندگی می کند، مردم را به خوبی می شناسد، آنان نیز زهرا را در کنار خود دیده حضورش را با تمام وجود حس می کنند،
به فرزندان و خانه اش رسیدگی می کند، از فشار امور زندگی رنجور و خسته می شود، مسائل اجتماعی و سیاسی بخشی اساسی
از زندگی او را تشکیل می دهد، نسبت به آنها واکنش نشان داده، گاهی ناخشنود و گاه شاد می شود، در کوران حوادث وارد شده،
پیامدهایش بر او اثر می کند. یعنی زهرا، انسانی است به غایت انسان، با تمایلات، نیازها و ویژگی های انسانی. همه او را می بینند،
چه اگر جز این بود و زهرا دستخوش اقتضائات انسانی نبود چه اجر و فضیلتی بود که حضرتش در سه روز روزه داری توشه ناچیز خود و فرزندانش
را به مسکین و یتیم و اسیر بسپارد19 و اصلاً گرسنه نشود و یا ستاندن آنان از کودک و آموزش مفهوم ایثار هیچ سختی برای او نداشته باشد؟
تحمل این سختی ها در مقابل رضای خداوند است که موجب اجر و منزلتی مثال زدنی برای ایشان می گردد. وجود انسانی زهرا و برتر از
بهترین ها شدن است که او را به مقامی می رساند که عالم و آدم بر آن مباهات می کند.
همه می دانند که زهرا(س) هدایت شده است و برای راهنمایی مردم دغدغه دنیایی نیز ندارد و آن چه او را بر این امر می گمارد علاقه
او به هدایت و راهیابی مردم است. حضرت زهرا(س) پس از پیامبراکرم(س) در شرایط خاص سیاسی (که حضرت علی(ع) را به جهت
حفظ وحدت به سکوت دعوت می نماید) مسئولیت اتمام حجت و شفاف سازی رسالت پیامبر را برعهده گرفته است، حضرتش در این مدت
چون پیامبران مورد خطاب وحی واقع می شود و وظیفه زدودن ابهام ها و روشن کردن حقیقت را بر عهده دارد تا آیندگان نگویند که حقایق
بر آنها مکشوف نشد. حضرت زهرا(س) از تمام توش و توان خود در ایفای رسالتش بهره می گیرد و مهربانانه با مردم سخن می گوید، با
حکام به گفتگو و مناظره می پردازد، مرتباً به مسجد رفته، همگان را مورد خطاب قرار می دهد، به در خانه مهاجر و انصار رفته با آنان
از در رحمت سخن می گوید، در خلوت مردم را دلالت می کند، محاجه می کند، گلایه می نماید، فریاد می زند، نرمی می کند و البته
این همه را از سر عشق به مردم و نمودن راه حق و حرص بر هدایت آنان است. علی(ع) نیز او را همراهی می کند اما در این مدت
محور حرکت ها و جهت نمایی ها وجود مقدس حضرت زهرا(س) می باشد. آن چه می تواند حضرت زهرا را شاهین ترازوی سنجش
حق قرار دهد آن است که از سویی خود انسانی باشد با تمامی ویژگی ها، خواسته ها و امیال بشری تا بتوان دیگران را با او سنجید
و از سوی دیگر در سایه اطاعت و بندگی و مردم داری و انجام وظیفه بتواند به مقامی که در درک انسانی نمی گنجد، نائل آید.
آن چه می تواند در الگوگیری از شخصیت هایی چون حضرت زهرا کمک نماید، شفاف سازی چهره هاست، به گونه ای که هاله قدس
اطراف آنها مانع از دیدن چهره های زیبای آنان نشود. وقتی او چون ما بود می توان با او رابطه برقرار کرد، به او نزدیک شد، در این نزدیکی
ضعف ها و معایب خویش را دید و چشم را بر دیدن اشکالات خویش نیست و سپس از او درس ایستادگی در برابر گرایش های ناصواب
را فرا گرفت و به خویشتنداری (تقوی) پرداخت، آن هنگام است که داشتن الگو، انسان را نورانی نموده و به سوی کمال رهنمون می شود.
آری زهرا(س) را می توان دید، در کنار خود احساس نمود، با او زندگی کرد، از رفتارش نمود، با او زندگی کرد، از رفتارش در جای جای زندگی
سرمشق گرفت، با او بالا رفت و اوج گرفت و افتخار نمود که فاطمه از ماست و با ما چرا که زهرا زمینی به آسمان پرکشیده است و این است فخر زمینیان