جایگاه نقد و نقدپذیرى در اسلام
در آموزه هاى دینى، به مقوله نقد و نقدپذیرى، اهمیت فراوان داده شده است. واژه هاى: نصیحت، تذکر، موعظه، استماع قول، اتّباع احسن، تواصى به حق، دعوت به خیر و امر به معروف و نهى از منکر، هر یک به گونه اى، اهمیت و جایگاه نقد و نقدپذیرى را بیان مى کنند.
خداوند در قرآن مى فرماید:
«… فبشّر عبادالذین یستمعون القول فیتبعون احسنه….»25
پس بندگان مرا که به سخن گوش فرا مى دهند، آن گاه بهترین آن را پیروى مى کنند، مژده بده….
در کلمه «استماع» نکته و نغز ویژه اى نهفته است که در «سماع» نیست. گوش فرادادن، شنیدن سخن دیگران، غیر از به گوش خوردن است.آن که گوش فرا مى دهد، نقد و بررسى هم مى کند، تمام پیامدهاى خوب و بد و زیبا و زشت سخن را مى سنجد، آن گاه دست به گزینش مى زند. به هنگام برگزیدن نیز، میان خوبها و خوب ترها، به گونه اى ارزیابى مى کند و در پایان با آگاهى و بررسى همه جانبه، سخن نیکوتر و پیشنهاد به واقع نزدیک تر و طرح و برنامه خردمندانه تر را بر مى گزیند.
قرآن به مؤمنان فرمان مى دهد:
«وذکّر فإنّ الذکرى تنفع المؤمنین.»26
و پند ده; زیرا که پند در مؤمنان سودمند افتد.
یادآورى، فراموشیها و ناآگاهیها را به هشیاریها و بیداریها دگر مى کند و همگان را به حضور و مراقبت همه سویه فرا مى خواند در چنین جامعه اى، کم کاریها، کندکاریها و بدکاریها، کم تر به چشم مى خورد و هر یک از مردمان وظیفه خود مى دانند که نسبت به دیگران هشدار و یادآورى داشته باشند، تا کارها در روال و روند واقعى خود قرار گیرد. بسیارى از آیات شریف و روایات بر این معنى دلالت دارند که مؤمنان و باورمندان، نباید به افراد چاپلوس و کسانى که همواره از خوبیها سخن مى گویند و بر سستیها سرپوش مى گذارند، میدان دهند و اینان باید دوستانى برگزینند که در کنار ستایش، به نقد رفتار و کارکرد آنان نیز، بپردازند. آینه گون، خوبى و بدى، شایستگى ها و کاستیها بر آنان بنمایاند.27
امام صادق(علیه السّلام) مى فرماید:
«المؤمن اخوالمؤمن، عینه ودلیله لایخونه ولایظلمه ولایغشه ولایعده عدة فیخلفه.»28
مؤمن برادر مؤمن است و به منزله چشم او و راهنماى اوست، هرگز به او خیانت نمى کند و ستم روا نمى دارد، با او غش و تقلب نمى کند و هر وعده اى به او دهد، سر بر نخواهد تافت.
امام موسى بن جعفر(علیه السّلام) درباره برنامه ریزى زندگى مؤمنان و جایگاه نقد و نقدپذیرى در آن مى فرماید:
«… و ساعة لمعاشرة الأخوان الثقات الذین یعرفون عیوبکم ویخلصون لکم فى الباطل.»29
و بخشى را براى رفت و آمد با برادران دینى مورد اعتمادى که از کاستیها و سستیهاى شما باخبرند و بى خدعه و نیرنگ آنها را به شما گوشزد مى کنند، ویژه سازید.
در این سخن معصوم، چند نکته آموزنده و الهام بخش به چشم مى خورد:
1. بایستگى برنامه ریزى و سرمایه گذارى براى آسیب شناسى فردى و اجتماعى در جامعه دینى.
2. انتقاد پذیرى و پیدا کردن ناقدان خالص و مورد اعتماد.
3. ناقدان باید دردشناس و داراى معرفت در مسائل مورد نقد باشند.
4. نقد باید بدون خدعه و نیرنگ و خالص و ناب باشد.
در مجموع مى توان نتیجه گرفت: نقد به معناى جداسازى سستیها از تواناییها وتلاش و کوشش در جهت از بین بردن کاستیها و یا کم کردن آنهاست. نقد، جایگاه ویژه و با اهمیتى دارد و پرورش یافتگان مکتب اسلام، آن را به عنوان اصل ضرورى و لازم در زندگى انسانها، و بویژه مؤمنان پذیرفته و سفارش کرده اند.
امام خمینى، تربیت یافته مکتب وحى، از چشم انداز زیبایى به نقد نگریست که توانست زیباییهاى بسیار بیافریند. او، در سراسر زندگى معنوى خود، هم با نقدهاى علمى و اجتماعى خود، جامعه را به آبشخور اصلاح رهنمون شد و هم با نقدپذیرى، فرهنگ نوینى بنا نهاد.
او، پیش از پیروزى انقلاب، که در حوزه در کار تدریس و نیروهاى دینى و انقلابى بود، روحیه نقد و انتقاد و اشکال و اعتراض منطقى و مستدل را در حوزه درسى فقه و اصول خود رواج مى داد و به شاگردان روش نقّادى مى آموخت و خطاب به آنان مى گفت:
«مجلس درس و بحث است، مجلس وعظ و خطابه نیست،چرا ساکت هستید و حرف نمى زنید.»30
او، ضمن پاسداشت جایگاه بزرگان و پیشینیان حوزوى و بهره مندى از تلاش علمى آنان، به نقد و بررسى موشکافانه دیدگاههاى آنان مى پرداخت و هیچ بزرگى، بزرگى او سبب نمى شد که دیدگاه وى در بوته نقد قرار نگیرد. او، همیشه به شاگردان سفارش مى کرد:
«هر سخنى گفته مى شود، به نظر تنقید بنگرید، هر چه صاحب سخن هم بزرگ باشد، انسان نباید فوراً حرف او را بپذیرد، بلکه باید دقت و بررسى کند.»31
امام در دانش فقه و اصول، دیدگاههاى فقیهان و عالمان بزرگى چون: میرزاى نائینى و اصفهانى را عالمانه نقد مى کرد و به تجزیه و تحلیل دیدگاههاى آنان مى پرداخت. ایشان، در مسائل سیاسى و اجتماعى نیز همین روش را به کار گرفت. پدیده ها را درست تجزیه و تحلیل و ریشه یابى مى کرد و سپس آنها را با منطق و استدلال به نقد مى کشید و آن را عامل رشد و بالندگى مى دانست:
«انتقاد بجا و سازنده، باعث رشد جامعه مى شود. انتقاد اگر به حق باشد، موجب هدایت دو جریان مى شود. هیچ کس نباید خود را مبرّاى از انتقاد ببیند….»32
جامعه بالنده، مانند بچه اى است که پس از دوران شیرخوارگى نیروهاى مغزى و استعدادهاى درونى و ذاتى اش اندک اندک شکوفا مى گردد و روحیه کنجکاوى وى، نسبت به آنچه در پیرامون او مى گذرد، بیش تر و دقیق تر مى شود. پرسشهایى براى وى پیش مى آید و آنها را بر زبان جارى مى کند در پاسخ او نباید گفت: ساکت باش، فضولى نکن! سن و سال او چنین مى طلبد که بپرسد و مسایل را بکاود. و همین، نشانه سلامت فکر و قواى مغزى اوست. جامعه به معناى مجموعه انسانها در جهت زندگى مشترک و جمعى نیز، همواره رو به تکامل و پیشرفت است. طبیعى است که در روند حرکت جامعه به سوى آرمانهاى انسانى و ارزشى، زمینه هاى پرسش و نقد به وجود مى آید و گروهى آن پرسشها را به زبان مى آورند و یا در نوشته هاى خود مطرح مى کنند. فضا و بستر جامعه باید به گونه اى آماده شود که همگان پذیرش نقد و انتقاد را داشته باشند.
با پیروزى انقلاب اسلامى و رخت بر بستن حاکمیت استبداد، فضاى عطرآگینى به وجود آمد که مردم مسلمان ایران ره صدساله را یک شبه پیمودند. بینشها به رشد و بالندگى رسید و مردم، هر یک، به نوبه خود داراى تجزیه و تحلیل شدند، کژیها و ناراستیها را بر نمى تافتند و نقد حاکمان و مدیران انقلاب را حق اصلى و اساسى خود مى شمردند; زیرا این بار با کوله بارى از تجربه تلخ گذشته به میدان آمده بودند و از ورود آسیبها و آفتها به بدنه و درونِ نظام اسلامى، بیم داشتند.
در این فضاى آماده، امام همچون دیده بانى آگاه و دورنگر، با استفاده از تجربه هاى شخصى و تاریخى و با الهام از تعالیم و آموزه هاى دینى، فرهنگ نقد را گسترش داد و با شجاعت تمام گفت:
«هر فردى حق دارد مستقیماً در برابر سایرین، زمامدار مسلمانان را استیضاح کند و به او انتقاد کند و او باید جواب قانع کننده دهد.»33
انتقادگرى و انتقاد پذیرى را امام به عنوان یک فرهنگ در جامعه دینى مطرح کرد و بر این باور بود: نوآورى و ابتکار و رشد و حیات جامعه در سایه پرسش و پاسخ و نقد و انتقاد به دست مى آید. از این روى، بى تفاوتى و نظاره گرى را در جامعه دینى نمى پسندید و همگان را به خیرخواهى و نظارت بر امور مسلمانان و اهتمام به کار مردمان فرا مى خواند:
«ما از جانب خداى تعالى مأمور ممالک اسلامى و استقلال آنها هستیم و ترک نصیحت و سکوت را در مقابل خطرهایى که پیش بینى مى شود، براى اسلام و استقلال مملکت جرم مى دانیم، گناه بزرگ مى شماریم.»34
ویژگی هاى بایسته ناقدان
جایگاه نقد در ساماندهى امور و ساختن و به کمال رساندن مدیران بر کسى پوشیده نیست. انتقادگرى و انتقادپذیرى از نشانه هاى مجموعه انسانى سالم و مدیریت شایسته به شمار مى رود.
نقد، گرچه حقى است عمومى و همگانى و کسى نمى تواند مردم را از این حق، بى جهت محروم سازد، لکن شرطهایى لازم است رعایت و توجه شود، تا نقد کامل و کارساز گردد. در این جا نگاهى داریم به این بایستگیها در آموزه هاى دینى و سخنان اسلام شناس ناب اندیش، امام خمینى.
الف. شناخت و تحلیل رویدادها
شناخت رویدادها و حرکت و حضور در متن آنها و پدیده هاى اجتماعى، سیاسى، فرهنگى و آگاهى از وجود زمینه ها و گنجاییها و بازدارنده ها و تحلیل همه سویه آنها، از پیش درآمدهاى مهم و بنیادى نقد ناقدان به شمار مى رود.
در مجموعه هاى روایى براى کسانى که مى خواهند امر به معروف و نهى از منکر کنند و این وظیفه و تکلیف دینى را به شایستگى انجام دهند، ویژگیهایى بیان شده است، از جمله:
«عالم بما یؤمر و عالم بما ینهى، عادل بما یؤمر و عادل بما ینهى.»35
به آنچه فرمان مى دهد و از آنچه باز مى دارد، آگاهى داشته باشد و در هر دو مورد، عدل و داد را نگهدارد.
روشن است آن که بدون آگاهى و شناخت واقعیتها، برنامه ها و سیاست ها، مدیران اجرایى را زیر سؤال مى برد و از چپ و راست آنها را به نقد مى کشد، کارى نافرجام و بى اثر و یا دست کم، کم اثر انجام مى دهد و زیانى که از سوى او به مردم وارد مى شود، بیش از سود آن خواهد بود.
امام راحل درباره شرایط آمران به معروف و ناهیان از منکر مى نویسد:
«ان یعرف الآمر والناهى ان ما ترکه المکلف او ارتکبه معروف او منکر فلایجب على الجاهل بالمعروف والمنکر….»36
کسى که امر و نهى مى کند، باید آگاهى داشته باشد که آنچه از معروفها که در جامعه جامه عمل نمى پوشد چیست؟ و آنچه انجام مى گیرد از منکرها کدام است بنابراین، کسى که چنین شناختى ندارد، بر او انجام این دو وظیفه لازم نیست.
و مى افزاید:
«یجب تعلم شرائط الأمر بالمعروف و النهى عن المنکر وموارد الوجوب والعدم والجواز و عدمه حتى لایقع فى منکر فى امره و نهیه.»37
واجب است که [ناقدان و آمران به معروف و ناهیان از منکر] شرایط معروف و منکر را فرا گیرند و موارد واجب بودن و جز آن را بشناسند، تا این که در انجام این دو فریضه، خود گرفتار منکر نشوند. از این دیدگاه فقهى امام، چنین به دست مى آید که هرگونه نقد و انتقاد در مسائل سیاسى، اجتماعى، اقتصادى، فرهنگى و… باید از روى آگاهى و شناخت صورت بگیرد.
آن که مى خواهد از ارزشها دفاع کند و جلو ضد ارزشها را در جامعه بگیرد، شایسته است پیش از آن خود را با سلاح آگاهى همه سویه آماده سازد، وظیفه خود را به درستى بشناسد، آن گاه دست به انجام وظیفه بزند. هر موضوعى را که مى خواهد به نقد بکشد و امر و نهیى نسبت به آن داشته باشد، باید تمام زوایاى آن را بجوید و احتمالها را پیش روى نهد، آن گاه، با تجزیه و تحلیل منطقى و روش و شیوه اى خردپسند و همسو با شریعت، نکته هاى مورد نظر خود را بیان کند.
شهید مطهرى در این باره مى نویسد:
«تفقه در دین که در این آیه ذکر شده است «… لیتفقّهوا فى الدین» مستلزم آن است که انسان واقعا نقّاد باشد و کار نقّادى او به آن جا کشیده شود که هر چیزى را که گفته مى شود با امر دین تماس دارند، بتواند تجزیه و تحلیل کند.»38
به دیگر سخن، دیندارى و دین شناسى دو مقوله است.هر دیندارى، دین شناس نیست. و سوگمندانه بیش ترین ضربه ها هم از همین گونه افراد به اسلام وارد شده و مى شود. مؤمن راستین، با زیرکى و هوشمندى مسائل را پى گیرى مى کند و هرگز سوژه به بیگانگان و غیرخودیها نمى دهد.
از این رو امام راحل با لحنى پدرانه و خیرخواهانه به ناقدان ناآگاه مى گوید:
«تقاضا این است که قبل از آشنایى به مسائل، به اشکال تراشى و انتقادکوبنده و فحاشى برنخیزید و به حال این اسلام غریب که پس از صدها سال ستمگرى قلدرها و جهل توده ها، امروز طفلى تازه پا و ولیده اى محفوف به دشمنهاى خارج و داخل، رحم کنید.»39
آسیبى که نظام از سوى ناقدان ناآگاه و متحجّر مى بیند، کمتر از آسیبى نیست که از دشمنان کینه توز مى بیند. شمارى از خودیهاى غافل و یا جاهل، نسبت به پاره اى از مسائل جزیى آن چنان واکنش شتاب زده و تند نشان مى دهند و اصل نظام و مدیران آن را هدف حمله هاى خود مى گیرند که دشمنان قسم خورده هم به گرد آنان نمى رسند. این ناقدان ساده دل و ناآگاه و زود باور و ظاهر نگر، جریان گسترده بى دینى، قلدرمآبى، ستم، حیف و میل بیت المال،اسرافها و اترافهاى کلان، نوکرمآبى، و سیطره استعمار را از این سرزمین از یاد برده اند و آبادانى و آزادى و عزت و سرورى که انقلاب اسلامى و نظام مقدس جمهورى اسلامى به این مرز و بوم به ارمغان آورده، نادیده انگاشته اند، هر روز به بهانه اى آتش کینه بر سر ملت و نظام مى ریزند. و نظام اسلامى را که زلال ترین و ناب ترین و مردمى ترین نظام در جهان است، نظام قرون وسطایى مى خوانند مسؤولان نظام را متهم به خشونت، قانون شکنى و… مى کنند.
این افراد، که براى رسیدن به هدفهاى ناپاک و برنامه هاى تنفرانگیز خود لباس عوض کرده اند و خود را مصلح و خیرخواه جلوه مى دهند، با این که سابقه آنان روشن است بر کرسى احساس تکلیف مى نشینند و لجن مى پراکنند، نه مصلحت جامعه را مى شناسند و نه قوه بازشناسى خوب از بد را دارند. حقد و کینه است که آنان را به جوش و خروش آورده و نه احساس تکلیف و گرنه هر حکومتى،حتى حکومت معصوم(علیهم السّلام) کاستیهایى دارد و زوایاى نازیبایى شاید به چشم بخورد و خلافهاى بزرگ و کوچکى شاید انجام بگیرد و… و در حکومت علوى هم والیان و فرماندهان برجسته حکومتى، گاه به گناه بزرگ و فساد مى غلتیدند و گاه به خطا و اشتباه مى افتادند.
این واقعیتهاى عینى و تاریخى را نباید نادیده گرفت و با ارزیابى عملکردهاى مسؤولان نظام در مقایسه با نظام پیشین عدل و انصاف را در انتقادها باید در نظر داشت:
مؤذن بانگ بى هنگام برداشت
نمیداند که چند از شب گذشته است
درازى شب از چشمان من پرس
که یک دم خواب در چشمم نگشته است
رهبر معظم انقلاب، در زمان حیات امام، سخنانى دارند که در این بحث رهگشاست:
«امروز که تمام چارچوب نظام بر مبناى اسلام است، در رأس این نظام یک مجتهد عادل زکیّ تقى زاهد است… اگر یک وقت اشتباهى هم سر بزند، انگار دیگر شیعه و تنها کشور شیعه تمام شد، اصلاً نه کار مى کنند نه کمک مى کنند، نه همکارى مى کنند، نق هم مى زنند، اینها بر اثر چیست؟… بعضى بر اثر هواى نفس و اغراض و امراض است و بعضى هم بر اثر تحلیل غلط و درک غلط است.»40
پی نوشت ها :
25. سوره «زمر»، آیه 18.
26. سوره «ذاریات»، آیه 55.
27. «اصول کافى»، ج638/2; «فهرست غرر»، ج203/7، چاپ دانشگاه.
28. «اصول کافى»، ج133/2.
29. «تحف العقول»، 302/، بیروت.
30. «سرگذشت هاى ویژه از زندگى امام خمینى»، ج25/2، پیام آزادى.
31. همان149/.
32. «صحیفه نور»، ج48/21.
33. همان، ج190/4.
34. همان، ج120/1.
35. «تحف العقول»، 263/، بیروت.
36. «تحریرالوسیله»، ج466/1.
37. همان.
38. «اسلام و مقتضیات زمان»285/.
39. «صحیفه نور»، ج180/21.
40. «حوزه و روحانیت در آئینه رهنمودهاى مقام معظم رهبرى»، ج273/1، سازمان تبلیغات