سفارش تبلیغ
صبا ویژن
Slide 1

آیا شما را از آفرینش آدمی آگاه سازم؟ خداوندش در ظلمت زهدانها و درون غلافها و پرده ها پدید آورد. نطفه ای بود جهنده و خونی لخته شده، بی هیچ صورتی و، جنینی و شیر خواره ای و از شیر باز گرفته ای. سپس جوانی شد بالیده و رسیده. خداوند او را دلی داد فراگیرنده و زبانی سخنگوی و دیده ای بینا تا از سر اعتبار فهم کند و از ناشایستها بپرهیزد
چون قانتش اعتدال یافت و قد برافراشت، مغرورانه سر برتافت و گمراه و لااوبالی شد. دلو آرزوها را از چاه ظلالت بر می کشید. همه سعی و رنجش برای دنیا بود و بخاطر عیش و طرب خویش و بی توجه به شریعت، در پی هرچه دلخواه اوست. باور ندارد که روزی مصیبتی بر او فرود آید، از اینرو،از هیچ گناهی باک ندارد، تا در عین غفلت و بی خبری، مفتون آمال و آرزوهای خود بمیرد. در حالیکه، زندگی کوتاهش در لغزشها و خطاها سپری شده، و از هیچ پاداشی نصیبی نبرده که هیچ فریضه ای را بجای نیاورده.
هنوز گرم سرکشی بو و سرگرم شاد خواری و لذت جویی که بلای مرگ بر سرش تاختن آورد و در گرداب آلام و بیماریها، حیران و سرگردان،روزها را به شب می آورد و شبها را بیدار و نالان، به روز می پیوست. در حالیکه برادری مشفق و پدری مهربان و گروهیف که بر حال او تأسف می خوردند و در اضطراب بر سر می کوبیدند، گرد او را گرفته بودند. او بی هوش افتاده و در سکرات است، غمگین و حسرت زده است، به هگنگام جان دادن به درد می نالد، و به هنگام رخت بر بستن از این جهان،رنج دیده است و درد کشیده.
آنگاه پیکرش را در کفنها می پیچند و او را، که رام و تسلیم است، از زمین بر می گیرند و بر تخته پاره ها می نهند و در حالیکه از شدت تعبفچون اشتر از سفر بازگشته خسته است،از رنج بیماری گداخته و لاغر شده است. فرزندان و برادرانش او را برمی دارند و به سرای غربتش می برند. جاییکه دیگر کسی به دیدارش نرود. چون تشییع کنندگان و نوحه سرایان باز گردند،او را در قبرش بنشانند (گفته می شود هنگامیکه انسان را دفن کرده و مردم در حال ترک کردن قبرستان هستند، مرده نیز بلند می شود که بهمراه خیل جمعیت برود و در قبرستان تنها نماند ولی در این حین سرش به سنگ بالای سرش کوبیده شده و او را در سر جایش می نشانند، لذا احتمالا منضور مولا از این نشاندنف همیم موضوع باشد) و او را از بیم سؤال و لغزش در امتحان یارای سخن گفتن نباشد. بزرگترین بلایی که در این مرحله استف بلای آن آب جوشان و دخول در دوزخ فروزان است و وحشت از فوران و شدت صدای آتش.
عذاب کاهش نمی یابد تا اندکی بیارامد و اسایشی نیستف که رنج را بزداید و توان و طاقتی نه،که مگر عذاب را بازدارد، و مرگی نیست که از رنج برهاندش و نهقدر لحظه ای خواب،که اندکی غمش را تسکین دهد. به انواع مرگها و عذابهای پیاپی همچنان مبتلاست. و ما بخدا پناه می بریم.
ای بندگان خدا،کجایند کسانیکه عمر دراز کردند و از نعمت های پروردگار بهره مند گشتند؟ کجایند آنان که تعلیمشان دادند و دریافتند؟ کجایند انان که فرصتشان دادند و به لهو و بازیچه گراییدند؟ تندرستیشان دادند و نعمت سلامت را از یاد بردند. مدتی دراز مهلتشان دادند و به عطایای نیکو بنواختندشان و، آنها را از عذاب خدا ترسانیدند و به پاداشهای بزرگ وعده دادندف هذر کنید از گناهانی که شما را به ورطه هلاکت می اندازند و بترسید از زشتیهایی که سبب خشم خدا می شوند، ای خداوندان چشمان بینا و گوشهای شنوا و تنهای درست و مال و متاع این جهانی.
آیا هیچ گریزگاهی، راه نجاتی، پناهگاهی، راه فراری یا بازگشتی هست؟ پس کی باز خواهید گشت و به کدام سو رو می نهید؟ چه چیز شما را اینچنین فریفته است؟ بهره شما از زمین به قدر قامت شماست. در آنجا چهره بر خاک خواهید نهاد. اکنون ای بندگان خدا،تا ریسمان مرگ رهاست و گلویتان را نفشرده است و جان در بدن دارید، فرصت غنیمت شماری. اکنون ساعت ارشاد است و آسایش تنها و هنگام خدمت و تلاش و، آنچه از روزهای عمرتان بر جای مانده است، زمان مهلت شماست تا خویشتن دگرگون کنید. اکنون هنگام توبه است. و زمان حاجت خواستن پیش از آنکه به تنگنا افتید یا گرفتار وحشت شوید و جان از تن برود و انکه اکنون چهره نهفته و در انتظار آن هستید، چهره نمایان و آن خدای مقتدر و پیروزمند شما را فرا گیرد، در اندیشه خویش باشید
بخشی از خطبه 82 از حضرت علی (ع): (در آفرینش انسان)



پیامبری فرستادی که مردم را به سوی بهشت دعوت کند اما نه دعوت پیامبران را پذیرفتند

و نه آنچه را که به آن رغبت می دهی میل پیدا کرده اند و نه به آنچه تشویق کرده ای،

مشتاق می شوند ؛ به مردار دنیا حمله کرده و از خوردن آن سربزیر شده اند و در عین حال

برای دوستی آن با هم رفیق هستند. کسی که عشق چیزی را در سرش داشته باشد ،

چشمش را نابینا می سازد و قلبش را مریض می گرداند. چنین فردی با چشم مریض می بیند ،

با گوش سنگین می شنود ، عقل او را خوشگذرانی متلاشی کرده ، دنیا قلبش را بیجان ساخته

و اسیر نفس خویش است. این دنیا طلبان می بینند که چگونه از دنیایی که آن را پناهگاه خود

می دانستند جدا می شوند و به وعده هایی که خدا به آنان داده دست می یابند ؛

سختی هایی که قابل بحث نیست آنان را احاطه می کند. سختی جان کندن و غم از دست دادن

دنیا مغز آنان را فشار می دهد ، دست و پاهای آنان را سست می کند ، رنگ های آنان را تغییر

می دهد ، سپس آثار مرگ در آنان فزونی میگیرد. مرگ زبان آنان را بند می آورد ؛

چنین فردی میان بستگانش است،با چشم میبیند ، با گوش میشنود ، عقلش سالم است و فکرش

کار میکند. او فکر میکند که عمرش را در چه راهی نابود کرده ، روزگارش را در چه مسیری گذرانده

است؟! در بستر مرگ به خاطر می آورد اموالی را که در جمع آوری آن دقت نکرد و از حلال و حرام

انباشته ساخت ، اینک عوارض جمع ساختن مال گریبانش را گرفته و از سوی دیگر باید از آن جدا

گردد. ثروت را برای دیگران می گذارد تا از آن لذت ببرند و سود بگیرند ، در نتیجه لذت ثروتش برای

دیگران است و گناهش بر دوش وی ، نمی تواند از چنین شرایطی خارج گردد!!

در بستر مرگ انگشت ندامت را به دندان میگزد. مرگ گریبانش را گرفته و نسبت به آینده ی خود

ناامید است ، آرزو میکند که این ثروتی که حسرت آن را می خورده و نسبت به آن حسادت

می ورزیده مال دیگری بود.مرگ به تدریج در بدنش نفوذ می کند و کارش به جایی می رسد که

زبان و گوشش هماهنگ نیست ، در میان بستگان خویش است و نمی تواند حرف بزند ،

نمی شنود ، چشمهایش را به اطراف می چرخاند ، به صورت های خویشاوندانش می اندازد ،

حرکت زبانهای بستگانش را می بیند اما صدای آنها را نمی شنود. پس مرگ نزدیکتر می شود ،

چشمها همانند گوشش از کار می افتد و روح از بدنش خارج می گردد ؛

کار به جایی می رسد که او در میان خویشاوندانش همانند مردار می شود. از او میترسند.

از نزدیک شدن به او وحشت دارند. نه پاسخ به گریه ها میدهد و نه فریادی را جواب ؛

لحظاتی بعد جسدش را به عمق زمین منتقل می کند و او را تسلیم عملش می گردانند و

از دیدارش دست می کشند ؛



مرحوم ملااحمد نراقى مى‏گوید: شخص مورد اطمینانى از قول کلیددار روضه مقدسه کاظمین (علیهماالسلام) نقل کرد: هنگامى که حسن ‏پاشا - بعد از زمان سلطنت نادرشاه افشار در ایران - در بغداد حاکم بود. روزى در ایام ماه جمادى‏الثانیه وقتى جمعى از امراء و اعیان در مجمع او حاضر بودند، گفت: چرا اول ماه رجب را شب نورباران مى‏گویند؟ یکى از میان جمع گفت: علت این است که در این شب بر قبور ائمه دین از آسمان نور فرو مى‏ریزد. پاشا گفت: در این مملکت که قبور ائمه زیاد است، پس حتما مجاورین این قبور، انوار آسمانى را دیده‏اند؛ به همین جهت کلیددار قبر ابوحنیفه که امام اعظم آنها بود و همچنین کلیددار شیخ عبدالقادر را طلبید و صحت این مساله را از آنها پرسید. آنها گفتند: ما چنین انوارى را مشاهده نکردیم.

حسن ‏پاشا گفت: موسى بن‏جعفرعلیه السلام و حضرت جوادعلیه السلام نیز از بزرگان دین هستند و بلکه شیعیان آنها را واجب‏الاطاعه مى‏دانند، سزاوار است از آنها نیز در این مساله پرسش بکنیم.

لذا همان ساعت مامورى را نزد کلیددار روضه مقدسه کاظمین علیهماالسلام فرستاد. در آن زمان پدر من (ناقل داستان) کلیددار حرمین بود، با هم روانه بغداد شدیم، بدون این که بدانیم جریان از چه قرار است. وقتى به آنجا رسیدیم من در جلوى خانه پاشا ماندم و پدرم را به داخل بردند. وقتى چشم پاشا به پدرم افتاد، سؤال کرد که: مى‏گویند شب اول رجب بر قبور ائمه دین نور مى‏بارد، آیا چنین نورى را تو در کاظمین مشاهده کرده‏اى؟ پدرم بدون توجه گفت: بله من بارها دیده‏ام. پاشا که خیلى تعجب کرده بود، گفت: این امر عجیبى است، و اول رجب نزدیک است، لذا آماده باش که من شب اول رجب در آن روضه مقدسه به سر مى‏برم.

پدرم از شنیدن این خبر به فکر فرو رفت که چرا بدون توجه چنین کلامى از دهانش خارج شد، او چگونه مى‏تواند انوارى را که شیعیان با صفاى قلب مى‏بینند با چشم سر مشاهده کند؟ ولى کار از کار گذشته بود، پدرم که وضع را چنین دید غمناک و متحیر از خانه پاشا بیرون آمد. با حالت افسرده روانه کاظمین شدیم. چون وقت موعود رسید روز آخر جمادى‏الثانى به اتمام رسید، کوکبه حسن ‏پاشا ظاهر شد. او پدرم را طلبید و گفت: بعد از غروب زوار را بیرون کن تا روضه خلوت بشود. هنگامى که وقت نماز عشاء فرا رسید، پاشا داخل روضه شد و دستور داد شمع هاى روضه را خاموش کردند و چنانکه رسم سُنی ها است، فاتحه خواند و به سمت ‏سر ضریح مقدس رفت و مشغول نماز و ادعیه شد. پدرم نیز در این موقعیت آنچه که در توان داشت ‏به تضرع و گریه گذراند. من نیز که حال پدر را چنین دیدم، از عجز او به گریه افتادم، این حالت تقریبا دو ساعت ادامه داشت و هیچ خبرى نشده بود؛ پدر همچنان در گریه و زارى بسر مى‏برد، که ناگاه سقف محاذى بالاى ضریح مقدس شکافته شد و گویا به یک بار صد هزار خورشید و ماه و شمع و مشعل بر ضریح مقدس و روضه مقدسه فرو ریخت که مجموع روضه هزار مرتبه از روز روشن تر و نورانى‏تر شد. در این هنگام صداى حسن‏ پاشا شنیده شد که بلند شده و مى‏گفت: صلى الله على النّبى محمّد و آله. سپس پاشا برخاست ضریح مقدس را بوسید و پدرم را طلبید و میان دو چشمش را بوسید و گفت: خادمی بس بزرگ منزلت هستى.




یکی از روش های تربیتی در زمینه اصلاح و هدایت انسان ها، الگوسازی و تمسک به نمونه های مناسب انسانی

جهت ارتقای فردی و رفع اشکالات شخصیتی می باشد. آدمی می تواند با هم ذات پنداری و همانندسازی با انسان دیگر،

خود را در او دیده، در مقام مقایسه، خویشتن را مورد ارزیابی و کنکاش قرار داده، با میلی درونی به کمال، موانع موجود

را برطرف نماید و حتی الامکان به غایت انسانی نزدیک تر گردد. این روش تربیتی که معمولاً به همراه علاقه و دلبستگی

به الگوی موردنظر است، از جذاب ترین شیوه های هدایت و کنترل می باشد و از همین روست که خداوند کریم با معرفی

شخصیت های برتر، تلاش در جهت ایجاد این جذبه در سایه عقلانیت می نماید تا انسان ها باور کنند که فرزندان بشر با ویژگی های انسانی

یکسان و مشابه می توانند به مقاماتی از قرب و کمال نائل آیند که تمامی مخلوقات را به تعجب و شگفتی وار دارد.

پیامبران و اولیای الهی انسان هایی به غایت دلنشین اند، به گونه ای که حتی در بیننده این شک و شبهه را ایجاد می کنند که چگونه ممکن است

یک پیامبر تا این حد دست یافتنی باشد، تا این اندازه به مردم نزدیک شود، به آنان عشق بورزد و برای هدایت و راه یابی آنان تا این حد حریص باشد؟

از این رو است که پیروان، بعضاً خود را محو در شخصیت اولیای الهی می دیدند و با این حس روزبه روز خود را به معبود نزدیکتر

دیده و معایب فردی را کم رنگتر می یافته اند.

در این جا مناسب است قدری به بررسی این انسان های نمونه پرداخته، ویژگی های آنان را مورد توجه قرار دهیم.

قرآن کریم برای افرادی که به عنوان الگو معرفی می کند، خصوصیاتی را به طور عام مطرح می کند و ویژگی هایی را باتوجه به اقتضای هر عصر طرح می نماید!

1- اولین خصیصه آن است که انسان نمونه، انسانی است با تمام ویژگی ها و مشخصات انسان های دیگر، او همانند، مثل وعین آنها می باشد:

« قل انما انا بشر مثلکم یوحی الی»1 بگو من بشری مثل شما هستم که بر من وحی می شود. این مثلیت و همانندی مورد تأکید قرآن است

و بارها به آن اشاره شده تا مبادا انسان تصور نماید که مثلاً پیامبر از جنس ملائکه است و یا صرفاً قالب انسانی دارد اما نیازها و خواسته های آنها را ندارد.

چنانکه قرآن می فرماید پیامبر همانند دیگران است: می خورد، می آشامد، از غرائز انسانی برخوردار است، ازدواج می کند، دوست می دارد، به خشم می آید،

خرید و فروش می کند، غمگین می شود، طاقت از کف می دهد، خشنود می گردد و …. بسیاری از صفات انسانی دیگر با همه خواسته ها و ویژگی های انسانی را دارا است.

2- الگو از بین مردم انتخاب شد ه با زبان آنان سخن می گوید و با آنان زندگی می کند، تا جایی که ممکن است در بعضی افراد ایجاد حیرت نماید:

«الهذا الرسول یاءکل الطعام و یمشی فی الاسواق»2 این چه پیامبری است که غذا می خورد و در بازارها رفت و آمد می نماید.

بارها تأکید می شود که :« هوالذی بعث فی الامیین رسولاً منهم یتلوا علیهم آیاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمه»3 خداوند رسولی

را از امیین از بین آنها برانگیخت و یا دائماً می فرماید که از قوم مشخصی برادرشان را به پیامبری برانگیخت : «والی عاداخاهم هودا»4

و یا «الی ثموداخاهم صالحاً »5 و «الی مدین اخاهم شعیبا»6 ضمن آنکه این رسول با زبان خود آنان با آنان سخن می گوید: «وماارسلنا من رسول الا بلسان قومه»7

3- انسان نمونه، خود«هدایت شده» است و برای این راهنمایی از مردم اجر و مزدی نمی خواهد. او به خاطر خواهش های نفسانی

و ارضای خویش مردم را به سوی خود نمی خواند بلکه به دلیل علاقه به مردم و شناساندن حقیقت دوست می دارد که انسان ها

راه درست را بشناسند و سعادتمند گردند. او توقع تکریم و بزرگداشت مالی از مردم ندارد چه که در جای دیگری معامله نموده و

اجر خود را از خدا گرفته است، پس تمام تلاش و هم و غم خود را مصروف گرویدن افراد بیشتر می کند:«یا قوم اتبعوا المرسلین اتبعوا من لا یسئلکم اجراً وهم مهتدون»8

ای مردم از پیامبران پیروی کنید کسانی که از شما اجری نمی خواهند و هدایت یافته هستند. خود پیامبران نیز اذعان

دارند:«مااسئلکم علیه من اجران اجری الاعلی رب العالمین»9 و مصرانه می فرمایند که من برای شما پیامبری امانتدار هستم.10 یعنی

اینان می بایست اعتماد و اطمینان مردم را به خود جلب نمایند تا مردم در کمال آرامش و اعتقاد به آنها نزدیک شوند و در جوارشان احساس امنیت و آسایش کنند.

4- انسان الگو باید به مردم علاقمند باشد، بر هدایت آنان پافشاری کند، در این راه صبوری بورزد و جز به فرمان خداوند آنان را ترک ننماید.

این است که تمامی پیامبران از همه امکانات موجود برای هدایت مردم استفاده می کردند، در این مسیر سختی بسیار تحمل می کردند

و مورد اذیت و آزار مکرر واقع می شدند، اما همچنان صبوری می کردند و با روش های مختلف با آنان برخورد می نمودند. این امر در مورد

حضرت ابراهیم(ع) به روشنی در قرآن مورد اشاره قرار گرفته که ایشان با زبان ها و شیوه های مختلف مردم را دعوت می کردند و برای آنها

طلب استغفار می نمودند تا آن جا که می فرماید: «ان ابراهیم لحلیم اواه منیب»11 پیامبران این دلسوزی خودرا به مردم نشان می دادند

که ما نگران آینده و آخرت شما هستیم. آنها نباید با مردم تندی کنند و باید نرم و مهربان باشند. در یکی از آیات قرآن خطاب به پیامبر اکرم آمده است

:«فبما رحمة من الله لنت لهم و لوکنت فظا غلیظ القلب لانفضومن حولک فاعف عنهم و استغفرلهم و شاورهم فی الامر»12 این از رحمت خداوند است

که تو با آنان نرم و مهربان هستی، چه اگر تو بر آنان سخت می گرفتی و نامهربان و سخت دل بودی، آنها از اطراف تو پراکنده می شدند. (و خداوند این پراکندگی را نمی پسندد)

انسان الگو نمی تواند به هرگونه که می پسندد با مردم سخن بگوید و گمان کند مسئولیت و رسالت خود را به جا آورده است. افزونی

تعداد گروندگان ارزش مهمی است که خود باید تمام تلاش پیامبر را به خود معطوف نماید. باید زبان مردم، علایق و حساسیت های

آنان را شناخت و به گونه ای گفت و عمل نمود (ضمن رعایت ضوابط حق و حقیقت) که درمردم تأثیر بیشتری بگذارد و تعداد بیشتری را جذب کند،

البته مقصود هدایت مردم باهر روش و شیوه ای نیست بلکه منظور استفاده از برترین شیوه برای دستیابی به بهترین نتیجه است.

یونس، پیامبر مقرب خداوند، بسیار مورد اذیت واقع می شود به گونه ای که سرانجام از مردم قهر می کند وآنان را ترک می نماید، اینجاست که خداوند

با لحن شدید می فرماید:« وذالنون اذ ذهب مغاضباً فظن ان لن نقدر علیه فنادی فی الظلمات ان لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین»13

وقتی ذالنون (یونس) با غضب بیرون آمد گمان کرد ما بر او قادر نیستیم …. یونس نباید مردمش را ترک کند، گرچه آنها مسخره اش نموده

یا به شکل های دیگر آزارش داده باشند. هرچند نهایتاً تو به یونس پذیرفته شده و نجات می یابد اما می باید به او تذکر داده شود. چنانچه به

پیامبراکرم می فرماید: «و لقداستهزی برسل من قبلک»14 تمام پیامبران پیش از تو نیز مورد استهزا قرار گرفته اند، اما کار شما نمودن راه است

و پیامبران چنان در این مسیر اصرار دارند که خداوند با لحن خاصی می فرماید: نزدیک است جان خود را بر سر راه هدایت مردم بگذاری که

چرا ایمان نمی آورند،15 در حالی که تو تنها منذر و مبشری و بر آنان سیطره نداری16 (نقل به مضمون)

5- از ویژگی های دیگر انسان نمونه، استقلال رأی و نظر است . او در اثر احساس چیزی را انتخاب نکرده که از سر غلیان احساس دیگری سرد بشود،

او با اندیشه و درنگ انتخاب کرده و در این گزینش تحت تأثیر کس دیگری نبوده است، مستقلاً شناخته و به پیش رفته است، تصمیم گرفته، عمل نموده،

سرانجام پافشاری می کند، اما شخصیتش سایه ای و وابسته نیست، باهر فراز و نشیبی از راه برنمی گردد چراکه انسان متزلزل که هر روز

به شکل خاصی درمی آید نمی تواند مورد اتکای دیگران قرار گیرد. جالب است که خداوند در قرآن کریم مثل و نمونه ای که برای انسان های ایمان آورنده

می زند دو زن هستند که نمونه کل انسان ها به شمار می روند، اما هر دو این زنان خود ساخته و متکی به خدای خویش هستند. یکی از آن

دو مریم دختر عمران است که از مردم گوشه عزلت اختیار کرده و به مقام برگزیدگان می رسد( بدون داشتن شوی و پدر) و از عده مسئولیت

و امتحان بسیار دشواری که خداوند بر سر راه او قرار داده سرافراز بیرون آمده، همراه پسرش آیه و نشانه برای عالمیان می شود:«وجعلناها و ابنها آیة للعالمین»17

و دیگری آسیه همسر فرعون است که با وجود برخورداری مادی و داشتن همسری چون فرعون به موسی گرویده، در مقامی

بسیار رفیع جای می گیرد ودر نزد خداوند ماءوا می یابد: «وضرب الله مثلاً للذین امنوا امراءة فرعون اذقالت رب ابن لی عندک بیتاً فی الجنة … و مریم ابنت

عمران التی احصنت فرج ها»18

6- آخرین ویژگی قابل توجه این است که اولیای الهی با مشکلات و مسائل مردم آشنایی دارند و از همین رو آنچه آنان درمسیر هدایت ارائه

می کنند به درد حل مشکلات مبتلا به آنان می خورد، نه آنکه بی توجه به مسائل مردم فقط از عبادت خداوند گفته، مسائل، معضلات و بحران های مردم

را زمان شعیب بامشکلات اقتصادی از جمله کم فروشی مواجهه هستند. شعیب از آنان می خواهد اگر می خواهند هدایت شوند دست از کم فروشی

و گران فروشی بردارند. یا لوط از مردم زمان خود می خواهد دست از مفاسد اخلاقی برداشته، ازدواج به طریق عرف بشری را پیشه کنند تا شاید نجات یابند.

پیامبران ملزمند منطبق با اقتضائات و ضرورت های عصری، با استفاده از اصول ثابت به انطباق آنها با نیازها و شرایط زمان بپردازند.

در این بخش با طرح این اعتقاد که حضرت زهرا(س) نیز جزو شخصیت های الگویی اسلام شناخته می شوند، به بررسی این ویژگی ها

درمورد ایشان می پردازیم. حضرت فاطمه(س) نیز چون سایر انسان های نمونه از بین مردم برمی خیزد، او در بین آنان زندگی می کند

و از تمامی ویژگی های فرزندان بشر برخوردار است، در زندگی با سختی هایی مواجه می شود، با ناملایمات زندگی کنار می آید،

چون دیگر دختران و بیشتر از آنها به پدرش عشق می ورزد، همسر و فرزندانش را عاشقانه دوست می دارد، آنان را به جهت معصوم بودن

از ابراز محبت خویش بی نصیب نمی سازد و فرزندانش را با زیباترین کلمات آرام می نماید: قرة عینی (نورچشم من)، ثمره فؤادی (میوه دلم)، با

همسرش به غایب مهربان است، دشواری های علی(ع) در تأمین معاش را احساس می کند، هیچ گاه دل همسرش را نمی آزارد، نگران فرزندانش است،

حتی آن گاه که در بستر بیماری آرمیده است مادرانه دغدغه فرزندانش را دارد، هم اویی که تسلیم رضای الهی است و مقدرات خداوندی را می شناسد،

چون مادری دلسوز همسرش را از این تلاطم درونی مطلع می سازد و سفارش فرزندان و شیوه نگهداری آنان را به علی (ع) می نماید. مهرش به پدر

زائدالوصف است، همین طور است مهر پدر به او و این سخن که « فاطمه پاره تن رسول الله است» زبانزد عام و خاص است. او در کنار مردم در سختی

و راحتی زندگی می کند، مردم را به خوبی می شناسد، آنان نیز زهرا را در کنار خود دیده حضورش را با تمام وجود حس می کنند،

به فرزندان و خانه اش رسیدگی می کند، از فشار امور زندگی رنجور و خسته می شود، مسائل اجتماعی و سیاسی بخشی اساسی

از زندگی او را تشکیل می دهد، نسبت به آنها واکنش نشان داده، گاهی ناخشنود و گاه شاد می شود، در کوران حوادث وارد شده،

پیامدهایش بر او اثر می کند. یعنی زهرا، انسانی است به غایت انسان، با تمایلات، نیازها و ویژگی های انسانی. همه او را می بینند،

چه اگر جز این بود و زهرا دستخوش اقتضائات انسانی نبود چه اجر و فضیلتی بود که حضرتش در سه روز روزه داری توشه ناچیز خود و فرزندانش

را به مسکین و یتیم و اسیر بسپارد19 و اصلاً گرسنه نشود و یا ستاندن آنان از کودک و آموزش مفهوم ایثار هیچ سختی برای او نداشته باشد؟

تحمل این سختی ها در مقابل رضای خداوند است که موجب اجر و منزلتی مثال زدنی برای ایشان می گردد. وجود انسانی زهرا و برتر از

بهترین ها شدن است که او را به مقامی می رساند که عالم و آدم بر آن مباهات می کند.

همه می دانند که زهرا(س) هدایت شده است و برای راهنمایی مردم دغدغه دنیایی نیز ندارد و آن چه او را بر این امر می گمارد علاقه

او به هدایت و راهیابی مردم است. حضرت زهرا(س) پس از پیامبراکرم(س) در شرایط خاص سیاسی (که حضرت علی(ع) را به جهت

حفظ وحدت به سکوت دعوت می نماید) مسئولیت اتمام حجت و شفاف سازی رسالت پیامبر را برعهده گرفته است، حضرتش در این مدت

چون پیامبران مورد خطاب وحی واقع می شود و وظیفه زدودن ابهام ها و روشن کردن حقیقت را بر عهده دارد تا آیندگان نگویند که حقایق

بر آنها مکشوف نشد. حضرت زهرا(س) از تمام توش و توان خود در ایفای رسالتش بهره می گیرد و مهربانانه با مردم سخن می گوید، با

حکام به گفتگو و مناظره می پردازد، مرتباً به مسجد رفته، همگان را مورد خطاب قرار می دهد، به در خانه مهاجر و انصار رفته با آنان

از در رحمت سخن می گوید، در خلوت مردم را دلالت می کند، محاجه می کند، گلایه می نماید، فریاد می زند، نرمی می کند و البته

این همه را از سر عشق به مردم و نمودن راه حق و حرص بر هدایت آنان است. علی(ع) نیز او را همراهی می کند اما در این مدت

محور حرکت ها و جهت نمایی ها وجود مقدس حضرت زهرا(س) می باشد. آن چه می تواند حضرت زهرا را شاهین ترازوی سنجش

حق قرار دهد آن است که از سویی خود انسانی باشد با تمامی ویژگی ها، خواسته ها و امیال بشری تا بتوان دیگران را با او سنجید

و از سوی دیگر در سایه اطاعت و بندگی و مردم داری و انجام وظیفه بتواند به مقامی که در درک انسانی نمی گنجد، نائل آید.

آن چه می تواند در الگوگیری از شخصیت هایی چون حضرت زهرا کمک نماید، شفاف سازی چهره هاست، به گونه ای که هاله قدس

اطراف آنها مانع از دیدن چهره های زیبای آنان نشود. وقتی او چون ما بود می توان با او رابطه برقرار کرد، به او نزدیک شد، در این نزدیکی

ضعف ها و معایب خویش را دید و چشم را بر دیدن اشکالات خویش نیست و سپس از او درس ایستادگی در برابر گرایش های ناصواب

را فرا گرفت و به خویشتنداری (تقوی) پرداخت، آن هنگام است که داشتن الگو، انسان را نورانی نموده و به سوی کمال رهنمون می شود.

آری زهرا(س) را می توان دید، در کنار خود احساس نمود، با او زندگی کرد، از رفتارش نمود، با او زندگی کرد، از رفتارش در جای جای زندگی

سرمشق گرفت، با او بالا رفت و اوج گرفت و افتخار نمود که فاطمه از ماست و با ما چرا که زهرا زمینی به آسمان پرکشیده است و این است فخر زمینیان


شاید چندین مرتبه از زبان ریش سفیدان اطرافتان، قصه شتری را شنیده باشید که از دست سلاخان گریخت و به حرم امام هشتم علیه السلام پناه آورد و پای پنجره فولاد گریست.

حاج نصر الله حسین زاده صاحب همان شتر است که اینک دربان کشیک پنجم آستان قدس رضوی می‌باشد. خاطرات ایشان از ماجرای آن شتر پناهنده و چند و چون پس از آن بدین شرح است:

از قهرمانان و پیش کسوتان ورزشی کشتی هستم که شغل اصلی‌ام دامپروری است. 26 سال پیش دوازده شتر را که از کشور افغانستان به ایران آورده بودند، برای کشتارگاه خریداری کرده همان روز با چند تن دیگر شروع کردیم به علامت گذاری روی شترها، اما وقتی به آخرین آنها که بسیار فربه و چاق هم بود رسیدیم، به دلیل نا آرامی او موفق به گذاشتن علامت نشدیم.

صبح روز بعد همین شتر را همراه با سه تای دیگر به کشتارگاه فرستادیم. آنجا دو تا را کشتند و دو تای دیگر از سلاخ خانه به طرف پنجره پایین خیابان گریختند. سر پنجره یکی از آنها به سمت خیابان نخ‌ریسی و دیگری به سوی حرم مطهر حرکت کرد.

حاج سید حسینی یکی از دربانان صحن عتیق می‌گفت: هنگامی که شتر وارد حرم شد، با قدم‌های آهسته گام برداشت. سه دور اطراف سقاخانه چرخید و بعد رفت و به آرامی جلوی پنجره فولاد زانو زد و پس از سر و صدای زیاد چنان اشک ریخت که از یک شتر بعید می‌نمود.

وقتی همان دربان، شالی سبز بر گردن شتر انداخت و به دنبال خود کشانید، شتر مانند آهویی رام شده با او همراه شد و مردم هم گروه گروه به دنبالش رفتند.

از این قضیه که آگاه شدم شتر را به حال خود رها کردم. دوازده روز گذشت تا این که رئیس تشریفات آن زمان مرا احضار کرد و خواست بداند در مقابل شتر چه تقاضایی دارم. من هم به جای پول یا شتری دیگر، فقط درخواست حکم خدامی حرم مطهر را کردم.

رئیس تشریفات هم تلفنی جریان را برای نایب التولیه بازگو کرد. او هم گفت: ساعت دوازده روز بعد به دفترش بروم. فردای آن روز رأس همان ساعت نزد حسن زاهدی که آن موقع استاندار بود، رفتم و او پس از سؤال و جواب درباره شغل و میزان ارادتم نسبت به ائمه، قول ارائه حکم خدامی را به من داد.

یادم هست آنقدر از این قول او خوشحال شدم که دیگر نفهمیدم پس از آن چه گفت. تشکر کردم و تقاضای خودم را نوشتم و به دفتردار دادم. او با خشونت گفت: چه کسی به تو اجازه داده چنین تقاضایی بنویسی؟ هنگامی که جریان را به او گفتم تقاضایم را داخل کشوی میزش گذاشت و گفت روز بعد مراجعه کنم. فردای آن روز که رفتم با تعجب دیدم برگه او را استاندار امضاء کرده است و نامم نیز در دفتر ثبت شده است. پس از ارائه مدارک به کارگزینی، گفتند: بروم و چهل روز دیگر مراجعه کنم.

خدا می‌داند در این مدت در دلم چه گذشت. بالاخره پس از پایان چهل روز به اداره آستانه رفتم، آنجا مرا به ارباب ارجاع دادند.

هنگامی که سراغ وی رفتم گفتند: ارباب جلسه دارد. بنابراین مجبور شدم برگردم و داخل ماشین منتظر بمانم. برای گذراندن وقت، رادیو را روشن کردم. یک باره رادیو اعلام کرد به جای زاهدی، ولیان به استانداری منصوب شده است. همان موقع به شدت از اتفاقی که در حال وقوع بود ناامید شدم. با خود تصور کردم حتما استاندار جدید تمام تصمیمات استاندار قدیم را لغو می‌کند و به هر حال کار را از دست رفته دیدم.

خیلی ناراحت شدم و رفتم سر چهارراه نادری (چهارراه شهدا)، رو به امام رضا علیه السلام ایستادم و گفتم: آقاجان این حکمی بود که شما توسط شتر به من عنایت کردی. اما حالا دارد از دست می‌رود. خودت دوباره نظری کن تا درست شود. بعد به طرف میدان شهدا، کوچه حسین باشی که مغازه داشتم حرکت کردم. وقتی به مغازه رسیدم، کارگرمان نامه‌ای سربسته به من داد.

پرسیدم: این چیست؟ گفت: از آستانه آورده‌اند. نامه را گرفتم، به حرم رفتم و بسیار دعا کردم و سپاس گفتم.

شش ماه از خدامی گذشت که همان مأمور آورنده نامه مرا دید و گفت: حاجی! قدر این حکم را بدان. چون زمانی امضا شد که زاهدی دفتر کارش را ترک کرد تا به تهران برود. حتی رفت و به قصد فرودگاه داخل ماشین هم نشست. اما یک مرتبه پیاده شد، به دفتر کارش برگشت و دو نامه را امضاء کرد که یکی از آنها همین حکم شما بود.

آقای حسین زاده، بالاخره مسؤولان آستان قدس با آن شتر چه کردند؟

او را به مزرعه نمونه آستان قدس بردند و حدود ده سال همانجا از او نگهداری نمودند. بعد هم قرار شد شتر را به طبس ببرند و آنقدر مواظبتش کنند تا به مرگ طبیعی بمیرد. ولی چنان این موضوع روی مردم اثر گذاشت که حتی درباره آن شتر، شعرا از جمله دکتر قاسم رسا و همچنین مداحان، سروده‌های زیبایی خواندند.

طی 25 سال خدمتتان آیا تاکنون شاهد کرامات دیگری هم از جانب امام رضا علیه السلام بوده‌اید؟
بله. البته باید بگویم که هر چه دارم، از عنایات آقا علی ابن موسی الرضا علیه السلام است و تا کنون هم هر چیزی از ایشان خواسته‌ام اجابت فرموده‌اند. یادم هست یک شب حرم را برای شستشو خلوت کرده بودند. من هم در امر نظافت شرکت داشتم پس از اتمام کار هنگامی که می‌خواستم از پایین پای حضرت خارج شوم رو به ضریح ایستادم و گفتم: یا امام رضا علیه السلام! خودت می‌دانی چقدر آرزوی زیارت قبر جدت حضرت امام حسین علیه السلام را دارم. اکنون که راه بسته است، خودت راه را باز کن و مرا به آرزویم برسان.

بعد هم با همان زبان حال خارج شدم. مدتی گذشت این که مسابقات کشتی آغاز شد و بنده را هم دعوت کردند تا به عنوان داور حضورداشته باشم. پس از آن هم ابلاغ نمودند که برای ادامه مسابقات می‌توانید از بین دو کشور ترکیه و عراق یکی را انتخاب کنید. من هم بدون تامل ترکیه را برگزیدم. بعد از گذشت مدت کوتاهی یادم آمد، از امام رضا علیه السلام تقاضای زیارت قبر امام حسین علیه السلام را کرده‌ام. برگشتم و درخواستم را تغییر دادم و گفتم بنویسید من به عراق می‌روم. بالاخره همان سال موفق شدم به آرزوی دیرینه‌ام برسم و این یکی از بهترین خاطراتم در زمینه برخورداری از عنایات امام رضا علیه السلام بود.

آیا تاکنون خودتان هم وسیله‌ای برای قبول خواسته‌های زوار شده‌اید؟
یک روز برای صرف غذا به مهمانخانه حضرت رفتم. پیش از خوردن غذا، فکر کردم بهتر است امروز غذایم را به یکی از زوار بدهم. بنابراین آن را برداشتم و از مهمانخانه خارج شدم. از زائران زیادی گذشتم و وارد صحن آزادی شدم. کنار یکی از غرفه‌ها چشمم به مرد جوانی افتاد که همسر و فرزندش را همراهی می‌کرد.

جلو رفتم و پس از عرض سلام غذای حضرت را به عنوان تبرک به آنها دادم مرد جوان با تعجب پرسید: حاج آقا! چرا این غذا را به من می‌دهی؟

گفتم: مگر اشکالی دارد؟ این غذای متبرک حضرت است و من هم نیت کرده‌ام امروز خوراک خودم را به یک زائر بدهم.

مرد گفت: پس بگذارید جریانی را برای شما تعریف کنم.

سالهاست به مشهد مقدس مشرف می‌شوم و شاهد پذیرایی هزاران زائر در مهمانسرای حضرت هستم. اما متأسفانه تاکنون قسمت خودم و خانواده‌ام نشده است. به همین خاطر قبل از آمدن شما رو به امام هشتم علیه السلام گفتم: یا امام رضا علیه السلام خودت می‌دانی سالهاست آرزوی صرف یک لقمه از غذای متبرک شما را دارم. دوست داشتم قدری از این غذا نصیب من و خانواده‌ام می‌شد. ولی توفیق حاصل نمی‌شود. هنوز چند دقیقه بیشتر از تقاضایم نگذشته بود که شما با این غذا نزد ما آمدید. به همین خاطر از کارتان تعجب کردم.

حالا هم واقعا از امام رضا علیه السلام متشکر هستم . از شنیدن حرف‌های آن زائر منقلب شدم . رو به امام رئوف ایستادم و او را سپاس گفتم که مرا وسیله‌ای جهت رفع حاجت یکی از زوارش قرار داد.

- آقای حسین زاده با توجه به این که عده زیادی از مومنان آرزوی خدمتگزاری حضرت را دارند، شما برای کسانی که توفیق این خدمت را پیدا می‌کنند چه توصیه‌ای دارید؟
خیلی‌ها قدر این عمل خود را نمی‌دانند و بر آن به عنوان انجام یک تکلیف نگاه می‌کنند و از معنویت آن زیاد بهره‌مند نمی‌شوند. در حالی که بعضی‌ها از تهران می‌آیند و علاوه بر خدمت، از این مکان مقدس بهره‌برداری معنوی هم می‌کنند. بنده معتقدم کسی که به اینجا می‌آید، باید در درجه اول عاشق این مکان باشد و با امام هشتم علیه السلام ارتباط قلبی برقرار سازد و از ته دل برای آقا کار کند.

سروده دکتر قاسم رسا را درباره شتر پناهنده:

ساربانی اشتری را صبحگاه / بهر کشتن برد در کشتارگاه

استر از مسلخ چو آهو می‌گریخت / تا برد بر ضامن آهو پناه

شد هراسان وارد صحن عتیق / ملتجی بر دادرس شد دادخواه

زد چو زانوی ادب را بر زمین / شه بر او افکند از رحمت نگاه

لطف سلطان بین که تا پایان عمر / می‌چرد در سایه الطاف شاد

باز کن چشم یقین ای کوردل / کز یقین آیی برون از اشتباه

هر که را نور ولایت در دل است / برد سوی کعبه، مقصود راه

کمتر از حیوان نئی ای دردمند / آنچه می‌خواهی از این درگه بخواه

کعبه دل‌ها بود شمس الشموس / خیره از نور جمالش مهر و ماه

بر فرازد چون رضا (ع) سر از شرف / هر که سایه جبه بر این بارگاه


صحیفة المهدی ؛ 42 دعا از حضرت حجت (عج)

کتاب «صحیفة المهدی» حاوی 42 دعای منسوب به امام زمان (عج) منتشر شد.

به نوشته آینده روشن، کتاب «صحیفة المهدی»، مجموعه ادعیه و نیایش‌هایی است که منسوب به حضرت ولی عصر، امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف است و شیخ عیسی اهری آن‌ها را جمع‌آوری کرده و برای نخستین بار در بهار 1385 منتشر کرده است.

در این کتاب 42 دعا که از جمله آنان می‌توان به «دعای فرج»، «دعای معرفت»، «دعای توحید»، «دعای ندبه»، «دعای انجاز»، «دعای حکمت»، «دعای روز مبعث»، «دعای رجبیه»، «دعای عام»، «دعای قنوت» «دعای افتتاح» و «دعای تعقیب نمازها» اشاره کرد.

مؤلف این کتاب درباره انتشار آن چنین توضیح داده است که:
«آن‌گاه که از اندیشمند بزرگ و مفسر سترگ روانشاد علامه طباطبایی شنیدم که شیعه‌شناس فرانسوی پروفسور هانری کربن در یکی از نشست‌ها اعتراف نموده که با نیایش‌هایی که از امام دوازدهم نقل شده و یا منسوب به آن که همگان چشم به راه اویند، با خدای خود راز و نیاز می‌کند، به انجام این کار اشتیاق بیشتری پیدا کردم.

پس با سپاس خدا و چنگ زدن به ذیل عنایت و یاری جستن از نسیم‌های ولایت آن حضرت کتابی آماده گردید که آن را «صحیفه المهدی» نامیدم. خداوند دیدگان ما را با آن سیمای درخشان و سپیده ستوده، روشن گرداند و ما را از یاران و یاوران و شیفتگان او قرار دهد.»

حجت الاسلام والمسلمین اهری، همچنین، در پیشگفتار این کتاب، آورده است:
«گاهی از رهگذر زیارت‌نامه‌های رسیده از اهل بیت بهره می‌بریم؛ مانند زیارت جامعه کبیره، امین الله، وارث، عاشورا، اربعین و جز آن‌ها که به انسان شرف و برتری و پرهیزکاری تلقین می‌کند و گاهی با نیایش و راز و نیاز مرهون عنایت خداوند می‌شویم، زیرا نیایش‌هایی که از اهل بیت رسیده امانت‌های گران‌بها و تراوش‌های رحمانی و جرقه‌هایی از بندگان برگزیده و نیک خداست و نیایش برگشت پرتوهای قرآن از جان‌های پاک است...

به‌ویژه نیایش امام زمان (عج) که راز هستی و فرمانروای زمان و تنها بازمانده خدا در روی زمین است و همه چشم‌ها به راه اوست، آن کس که جانم و جان جهانیان فدایش باد. پس این شما و این صحیفه و نیایش‌های او.»

این کتاب در 288 صفحه در مؤسسه انتشارات رسالت در قم و با شمارگان سه هزار نسخه منتشر شده است.




روزی مردی خواب دید که مرده و پس از گذشتن از پلی به دروازه بهشت رسیده است. دربان بهشت به مرد گفت: برای ورود به بهشت باید صد امتیاز داشته باشید، کارهای خوبی را که در دنیا انجام داده اید، بگوئید تا من به شما امتیاز بدهم.
مرد گفت: من با همسرم ازدواج کردم، 50 سال با او به مهربانی رفتار کردم و هرگز به او خیانت نکردم.
فرشته گفت: این سه امتیاز.
مرد اضافه کرد: من در تمام طول عمرم به خداوند اعتقاد داشتم و حتی دیگران را هم به راه راست هدایت می کردم.
فرشته گفت: این هم یک امتیاز.
مرد باز ادامه داد: در شهر نوانخانه ای ساختم و کودکان بی خانمان را آنجا جمع کردم و به آنها کمک کردم.
فرشته گفت: این هم دو امتیاز.
مرد در حالی که گریه می کرد گفت: با این وضع من هرگز نمی توانم داخل بهشت شوم مگر اینکه خداوند لطفش را شامل حال من کند.
فرشته لبخندی زد و گفت: بله، تنها راه ورود بشر به بهشت موهبت الهی است و اکنون این لطف شامل حال شما شد و اجازه ورود به بهشت برایتان صادر شد!




درکتاب جامع الاخبار روایت شده که مردی از ابوذر غفاری سوال کرد : چرا مردن در نظر ما ناپسند است ؟ ابوذر در پاسخ گفت : به علت اینکه شما دنیای خود را آباد نموده و آخرت خود را ویران کرده اید ؟ و البته بر شما ناگوار خواهد بود که از محل آباد و معمول به محل خراب و ویران کوچ کنید .

ترس از مرگ چیزی ایت مه اغلب انسانها به آن مبتلا هستند ، مگر اندکی که با علم و ایمان و درک صحیح به حقیقت مرگ پی برده باشند و در دنیای زودگذر با عبادت خالق یکتا و اجرای فرمان های او در جهت رضای حضرت حق جل جلاله گام برداشته باشند که در غیر ایم صورت نه تنها از مرگ هراس نخواهند داشت ، بلکه آن را گرم در آغوش خواهند فشرد ، چون مرگ را نابودی و نیستی نمی دانند ، مرگ را آغاز زندگی حقیقی ، آن هم در جوار رحمت الهی با صالحان و نیکان و اولیاءالله می دانند ، برخورداری از نعمات بی شمار الهی و آسایش دائمی می پندارند ، آنان هم به آیات الهی ایمان دارند .

آیا مرگ پایان زندگی است ؟

قرآن کریم می فرماید :ای رسول ما به آنها بگو :فرشته مرگ که مأمور قبض روح شما است جان شما را خواهد گرفت و پس از مرگ به سوی خدای خود باز می گردید .

قرآن کریم به صراحت می فرماید که مرگ پایان زندگی نیست بلکه بازگشت به خدای خویش و متنعم شدن از نعمت های لایزال الهی و زندگی جاودانه است .

مرگ پایان زندگی نیست ، بلکه به منزله پلی است که انسان بوسیله آن از دیار فانی به دیار باقی و قرب پروردگار نائل می شود .

احتضار و سکرات موت :

یکی از سخترین حالات انسان ، هنگام جان دادن د قبض روح توسط ملک الموت ، کسانی که در دنیا به مقام پروردگار خویش نایل شده اند در حرم امن الهی خواهند بود ، قبض روح آنها بسیار آسان خواهد بود و با صفا و محبت این دنیا را ترک خواهند کرد و جایگاه آنها نیز بهشت نعیم است و غذای آنان روح و ریحان و نسیم های جان پرور از ناحیه حرم الهی امن الهی بر آنان می ورزد ، و آنان در نازونعمت و آسایش بسر خواهند برد . اما کسانی که در دنیا به دنبال ظلم و ستم و تعدی و عصیان بودند و بر پروردگار خویش طغیان نمودند و از راه راست منحرف شده شیاطین را پیروی نمودند لحظه عذاب های دردناک را از لحظه قبض روح درک خواهند کرد .



انسان پس از مرگ بلافاصله توسط اقوام و خویشاوندان ، غسل داده می شود و تنها چیزی که پس از مرگ از دنیا با خودش می برد چند متر پارچه سفید (کفن)است که او را پس از غسل دادن به آن می پیچند و پس از خواندن نماز میت بدون معطلی به خاک می سپارند .خانه قبر که اولین منزلگاه پس از مرگ است ، حضرت علی از آن به خانه وحشت ، دیار غربت خانه خاک ، و خانة تنهایی یاد می کنند ، یا اهل التربه یا اهل الوحشه ...! خانه ای است تنگ ، تاریک و نمور که غیر از مرده کسی در آنجا نخواهد بود .پس از دفن مرده در خانة قبر ، اقوام و آشنایان بدون معطلی به منزلشان بر می گردند تا به مراسمات ترحیم و ختم و میهمانانی که از دور و نزدیک جهت تسلیت گویی و ابراز همدردی‌ آنده اند برسند . دیگر نه برادری نه خواهری ، نه پدری و نه مادری ... هیچ کس با او ، نمی ماند . مگر اعمال او از نیک و بد . دو ملک خداوند یعنی نکیر و منکر اولین کسانی که به قبر مرده داخل می شوند . لحظات بسیار سخت و دلهره آور است که آن دو ملک انسان را مورد بازخواست قرار می دهند ، خوشا به حال مؤمنین و آن کسانی که بتوانند به سوالات این دو ملک پاسخ بگویند و بدا بحال انسانهای کافر و فاسق و فاجر که عذاب الهی را از آن ساعت درک خواهند نمود .



در روایت است که هر کس امام رضا (ع) را زیارت کند ، حضرت ضامن انسان می شود و اورا از نکیر و منکر خلاص می کنند .

روزه ماه شعبان و آسان شدن سوالات قبر ‌:

شیخ صدوق در فضیلت روزة شعبان روایت کرده که هر که نُه روز از آن را ، روزه بگیرد منکر و نکیر هنگام سوال با او مهربان می شوند .

احیاء شب بیست و سوم ماه رمضان و آسان شدن سوالات قبر:

از حضرت امام محمد باقر (ع) روایت شده که احیاء شب بیست و سوم قضیلت بسیار دارد برای کسی که احیاء دارد آن را و صد رکعت نماز در آن بخواند حق تعالی رفع کند از او هول نکیر و منکر را و بیرون بیاید از قبرش نوری که روشنی دهد برای اهل جهان .

خضاب کردن و آسان شدن سوالات قبر :‌

از حضرت رسول اکرم (ص) روایت شده که در خضاب چهارده خصلت است و یکی از آنها را حیای منکر و نکیر از خضاب کننده است .

دفن در تربت پاک نجف و برداشته شدن سوالات نکیر و منکر از خواص تربت پاک که حساب منکر و نکیر ساقط می شود از کسی که در آن مدفون می شود .

فشار قبر :

از جمله سختی های پس از مرگ و قرار دادن میت در قبر که خیلی هولناک و وحشت انگیز است ، فشار قبر می باشد .

درباره اینکه آیا فشار قبر بر جسم انسان وارد می شود یا بر روح انسان نظرات مختلفی ارائه شده است :

برخی می گویند : فشار قبر بر جسم میت وارد می شود یعنی به اذن خدا قبر، میت را چنان می فشارد که تمام استخوانهایش شکسته و شیری که ازمادر خورده از بینی اش در می آید .

برخی گفته اند :

فشار قبر بر روح انسان وارد می شود وقتی انسان را در قبر گذاشتند و تنها ماند ، چنان فشاری بر روح میت وارد می شود که سخت او را می آزارد و تمام لذت ها را برایش ناگوار و تلخ می کند .




[Designed By Ashoora.ir    مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ ]