خبر زیر توجه کنید:
دریک تحقیق علمی مشخص شد: کعبه در وسط کره زمین قراردارد!
یک دانشمند امور فلکی در کشور مصر گفت : تحقیقات نشان داده است که کعبه مشرفه دقیقا در مرکز کره زمین قرار گرفته است.
روزنامه الریاض چاپ عربستان روز پنجشنبه به نقل از "مسلم شلتوت" استاد "مرکز ملی تحقیقات خورشید و فضا"ی مصر نوشت : تحقیقات فلکی همچنین نشان داده است که 4رکن کعبه درست به سمت چهار جهت اصلی ( شرق ، غرب ،شمال و جنوب ) قرار گرفته است.
وی افزود : این تحقیقات تاکید دارد "حجرالاسود" به سمت شرق ، رکن یمانی به سمت جنوب ، رکن شامی به سمت شمال و رکن مقابل حجر الاسود نیز به سمت غرب قرار گرفته است.
این استاد امور فلکی با بیان این که در واقع ارکان کعبه مشرفه از بدو خلقت نشانگر 4جهت اصلی بوده است ، اظهار داشت : کعبه نشان از یک معجزه بزرگ در زمینه معماری و جغرافیا دارد
ویران ساختن مقابر و مشاهد حجاز به وسیله وهابیان
وقتی که وهابیان وارد طائف شدند، گنبد مدفن ابن عباس را خراب کردند، چنان که این کار را یکبار دیگر نیز انجام داده بودند و هنگامی که وارد مکه شدند، قبههای قبرهای عبدالمطلب جد پیامبرصلی الله علیه وآله و ابوطالب عموی پیامبر و خدیجه امالمؤمنین (همسر اول پیامبر) و همچنین بنای زادگاه پیامبر و فاطمه زهراعلیها السلام را با خاک یکسان نمودند.
در جده قبه قبر حوا را ویران ساختند و بهطور کلی تمام مقابر و مزارات را در مکه، جده و طائف و نواحی آنها از بین بردند و زمانی هم که مدینه را محاصره کرده بودند، مسجد و مزار حمزه و مقبره شهدای احد را که بیرون شهر بود، خراب کردند.
مرحوم علامه امین مینویسد:
«و شایع است که آنها گنبد مرقد مطهر نبوی را هم به توپ بستند، اما خود وهابیها منکر چنین چیزی هستند. چون این خبر به گوش ملت ایران رسید، سخت دچار نگرانی شد و علما و بزرگان اجتماع کردند و این پیشآمد را امری بزرگ تلقی نمودند و ما در دمشق از یکی از علمای بزرگ خراسان و از شهر مقدس مشهد تلگرافی دریافت نمودیم که طی آن حقیقت قضیه را از ما سئوال کرده بودند، سپس دولت ایران گروهی را برای تحقیق به حجاز اعزام داشتند، تا از حقیقت ماجرا دولتخویش را مطلع سازند.(2)
پس از تسلط وهابیها بر مدینه منوره قاضی القضات وهابیها، شیخ عبدالله بنبلیهد در ماه رمضان 1344 از مکه به مدینه آمد و اعلامیهای صادر نمود و ضمن آن از اهل مدینه سئوال کرد که درباره خراب کردن قبهها و مزارات چه میگویند؟ بسیاری از مردم از ترس جوابی ندادند و بعضی از آنان خراب کردن را لازم دانستند و متن سئوال و جواب را منتشر ساخت».
مرحوم علامه سید محسن امین در این باره مینویسد:
«مقصود شیخ عبدالله ز این سئوال استفتاء حقیقی نبود، زیرا وهابیها در وجوب خراب کردن تمام قبهها و ضریحها حتی قبه روی قبر پیامبرصلی الله علیه وآله هیچ تردیدی ندارند، این 2قاعده و اساس مذهبشان میباشد و سئوال مزبور تنها برای تسکین خاطر مردم مدینه بود».
بعد از سئوال مذکور، آنچه در مدینه و اطراف آن گنبد و ضریح و مزار بود، ویران ساختند از جمله گنبدهای ائمه مدفون در بقیع که عباس عموی پیغمبرصلی الله علیه وآله نیز در آن مدفون بود و دیوارها و صندوق روی قبور، همه را خراب کردند، همچنین گنبدهای عبدالله پدر پیامبرصلی الله علیه وآله و آمنه مادر آن حضرت و نیز گنبدها و قبور زوجات پیامبرصلی الله علیه وآله و گنبد عثمان بن عفان و اسماعیل بن جعفر الصادقعلیه السلام و مالک پیشوای مذهب مالکی را ویران ساختند، خلاصه سخن این که در مدینه و اطراف و در ینبع قبری باقی نگذاشتند».(3)
باز مینویسد:
«وهابیها از ترس نتیجه کارشان از خراب کردن گنبد و بارگاه رسول اکرمصلی الله علیه وآله خودداری کردند و گرنه آنان هیچ قبر و ضریحی را استثناء نکردهاند، بلکه قبر پیامبر از جهت آن که بیشتر مورد احترام و علاقه مردم است، از نظر آنها اولی به خرابی است، اما آنچه که پادشاه سعودی اظهار داشته که «ما قبر پیامبر را محترم میدانیم» بدون شک چنین کلامی برخلاف عقائد آنهاست و این سخن را جز برای مصلحت و جلوگیری از تحریک عواطف جهان اسلام، بر ضدشان، نگفته است و اگر از این نظر خاطر جمع میشدند، حتما قبر پیامبرصلی الله علیه وآله را نیز ویران میساختند، بلکه نخست و پیش از سایر مزارات آنجا را خراب مینمودند.
چون این عمل زشت وهابیان در حجاز و آنچه را که نسبتبه قبور ائمه بقیع کرده بودند، به گوش مسلمانان در نقاط مختلف جهان رسید، این جنایت را بزرگ شمردند و در محکومیت آن، تلگرافهائی از عراق و ایران و سایر کشورها به ابن سعود مخابره شد و به عنوان اعتراض درسها و نماز جماعتها تعطیل گشت و مجالس سوگواری تشکیل گردید ویران ساختن مقابر و مشاهد حجاز به وسیله وهابیان
وقتی که وهابیان وارد طائف شدند، گنبد مدفن ابن عباس را خراب کردند، چنان که این کار را یکبار دیگر نیز انجام داده بودند و هنگامی که وارد مکه شدند، قبههای قبرهای عبدالمطلب جد پیامبرصلی الله علیه وآله و ابوطالب عموی پیامبر و خدیجه امالمؤمنین (همسر اول پیامبر) و همچنین بنای زادگاه پیامبر و فاطمه زهراعلیها السلام را با خاک یکسان نمودند.
در جده قبه قبر حوا را ویران ساختند و بهطور کلی تمام مقابر و مزارات را در مکه، جده و طائف و نواحی آنها از بین بردند و زمانی هم که مدینه را محاصره کرده بودند، مسجد و مزار حمزه و مقبره شهدای احد را که بیرون شهر بود، خراب کردند.
مرحوم علامه امین مینویسد:
«و شایع است که آنها گنبد مرقد مطهر نبوی را هم به توپ بستند، اما خود وهابیها منکر چنین چیزی هستند. چون این خبر به گوش ملت ایران رسید، سخت دچار نگرانی شد و علما و بزرگان اجتماع کردند و این پیشآمد را امری بزرگ تلقی نمودند و ما در دمشق از یکی از علمای بزرگ خراسان و از شهر مقدس مشهد تلگرافی دریافت نمودیم که طی آن حقیقت قضیه را از ما سئوال کرده بودند، سپس دولت ایران گروهی را برای تحقیق به حجاز اعزام داشتند، تا از حقیقت ماجرا دولتخویش را مطلع سازند.(2)
پس از تسلط وهابیها بر مدینه منوره قاضی القضات وهابیها، شیخ عبدالله بنبلیهد در ماه رمضان 1344 از مکه به مدینه آمد و اعلامیهای صادر نمود و ضمن آن از اهل مدینه سئوال کرد که درباره خراب کردن قبهها و مزارات چه میگویند؟ بسیاری از مردم از ترس جوابی ندادند و بعضی از آنان خراب کردن را لازم دانستند و متن سئوال و جواب را منتشر ساخت».
مرحوم علامه سید محسن امین در این باره مینویسد:
«مقصود شیخ عبدالله ز این سئوال استفتاء حقیقی نبود، زیرا وهابیها در وجوب خراب کردن تمام قبهها و ضریحها حتی قبه روی قبر پیامبرصلی الله علیه وآله هیچ تردیدی ندارند، این 2قاعده و اساس مذهبشان میباشد و سئوال مزبور تنها برای تسکین خاطر مردم مدینه بود».
بعد از سئوال مذکور، آنچه در مدینه و اطراف آن گنبد و ضریح و مزار بود، ویران ساختند از جمله گنبدهای ائمه مدفون در بقیع که عباس عموی پیغمبرصلی الله علیه وآله نیز در آن مدفون بود و دیوارها و صندوق روی قبور، همه را خراب کردند، همچنین گنبدهای عبدالله پدر پیامبرصلی الله علیه وآله و آمنه مادر آن حضرت و نیز گنبدها و قبور زوجات پیامبرصلی الله علیه وآله و گنبد عثمان بن عفان و اسماعیل بن جعفر الصادقعلیه السلام و مالک پیشوای مذهب مالکی را ویران ساختند، خلاصه سخن این که در مدینه و اطراف و در ینبع قبری باقی نگذاشتند».(3)
باز مینویسد:
«وهابیها از ترس نتیجه کارشان از خراب کردن گنبد و بارگاه رسول اکرمصلی الله علیه وآله خودداری کردند و گرنه آنان هیچ قبر و ضریحی را استثناء نکردهاند، بلکه قبر پیامبر از جهت آن که بیشتر مورد احترام و علاقه مردم است، از نظر آنها اولی به خرابی است، اما آنچه که پادشاه سعودی اظهار داشته که «ما قبر پیامبر را محترم میدانیم» بدون شک چنین کلامی برخلاف عقائد آنهاست و این سخن را جز برای مصلحت و جلوگیری از تحریک عواطف جهان اسلام، بر ضدشان، نگفته است و اگر از این نظر خاطر جمع میشدند، حتما قبر پیامبرصلی الله علیه وآله را نیز ویران میساختند، بلکه نخست و پیش از سایر مزارات آنجا را خراب مینمودند.
چون این عمل زشت وهابیان در حجاز و آنچه را که نسبتبه قبور ائمه بقیع کرده بودند، به گوش مسلمانان در نقاط مختلف جهان رسید، این جنایت را بزرگ شمردند و در محکومیت آن، تلگرافهائی از عراق و ایران و سایر کشورها به ابن سعود مخابره شد و به عنوان اعتراض درسها و نماز جماعتها تعطیل گشت و مجالس سوگواری تشکیل گردید
این قا فله عمر عجب میگذرد
روزی روزگاری در شهری مردی بود که از مال دنیا فقط کیسه که بر کولش بود داشت و آواره کوچه بازار بود تا زمانی گذشت وشب هنگام شیطان رجیم به خواب او آمد
زیبا و دلنشین آرام وساکت .
شیطان به آن جوان چنین گفت . بیا دست از ان کارهای بیهود بردار وبا من به صحرا بیا
جوان همراه شیطان شد در خواب دید کاروانی با طلا ونقره واسب های که همه تنشان در وگوهر بود می آیید
جوان خود را می دید با شمشیر به جان کاروان افتاده وآنها را تکه وپاره میکند
صبح آن روز که جوان از خواب بیدار شد به فکر فروه رفت وبا خود چنین گفت که جای من دیگر این جا نیست باید به صحرا بروم و در آنجا به راهزنی بپردازم و سرنوشت شوم را پاک کنم
این یک وحده است آن نادان فریب شیطان را خورد وبه صحرا رفت و بعد از چند روز به زیز درختی رسید ودر حال استراحت در آمد و به خواب رفت ناگهان بیدار شد دید سایه راه که بر سرش سنگینی می کند سر را به بالا رهاند وبا چهره مردی که مثل اینکه سالهاست به حمام خانه نرفته بود مواجه شد ترسید واز جای برخواست و همی که می خواست بگریزد خود را در محا صره دید گفت شما چه کسانی هستید شما را با من چه کار گفتند جانت را می خواهیم گفت این جان من چه کار شما می آید در آن گروه مردی از اسب پایین آمد و گفت تو چه کسی
مرد گفت من از شما هستم آمدهام به شما بپیوندم 00000000000000000
گفت تو را به راهزنی چرا تو را به گدائی می مانند مرد گفت آری من گدای هستم در آن شهر بصره گفتنم با شمارا به گدائی واجب تر است مرا بپزیریدگفتنند باشد با آ™ا همراه شد و به شب وروز گذشت روزی در را به کاروانی رسیداند گفتند این کاروان در و گوهر است مال پادشاه باید رویم این لقمه با دست نپیچند
آن مرد به خواب خود فکر کرد گفت این کاروان طلا ست برویم که مال مال ماست هیچ کس قبول نکرد گفتندی کسی با آن نیست نه پاسبان این نیرنگ پادشاست گفتنند نه این
مرغ خوش اقبالیست مرد با اندکی به آن یورش بردن و تمام افراد کاروان را کشت وبه سراقه بارهای رفت و دید همه بار کلوخه است واز میان کوه پاسبانان به آنه حمله بردنند وآن مرد وهمراهانش را از دم تیغ گذراندند مرد در دم آخر چنین گفت گدا را چه کارش بیای د به شب با زیرکان مرا نادانیم کشت نه پاسبانان
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
حضرت موسى بن جعفر (علیه السلام ) از پدران بزرگوارش از امام حسین (علیه السلام ) نقل کرد که امام حسین (علیه السلام ) فرمود: روزى در محضر پدر بزرگوارم میان مسجد نشسته بودیم که مؤ ذنى بالاى بلندى رفت و شروع به گفتن اذان کرد. همین که دو بار گفت : الله اکبر پدرم امیرالمؤ منین على (علیه السلام ) چنان زار زار گریست ، که بر اثر آن ما هم به گریه افتادیم و چون اذان را به پایان رسانید پدرم فرمود: آیا مى دانید مؤ ذن چه مى گوید: عرض کردیم : خدا و پیغمبرش (علیه السلام ) و جانشین پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم او داناترند. فرمود: اگر معناى آنچه را او مى گوید بفهمید قطعا لبان خود را کمتر به خنده خواهید گشود و بیشتر گریان خواهید بود....
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
امیرمؤ منان على (علیه السلام ) چند دائى در بنى مخزوم داشت ، جوانى از آن قبیله نزد امام على (علیه السلام ) آمد و عرض کرد: دائى جان برادرم از دنیا رفت و من در مرگ او بسیار ناراحتم .
امام على (علیه السلام ) فرمود: آیا مى خواهى او را ببینى ؟ او گفت : آرى ؛ امام على (علیه السلام ) فرمود: قبرش را به من نشان بده .
آنگاه امام على (علیه السلام ) با آن شخص بیرون آمد در حالى که آن حضرت پارچه برد پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم را به کمر بسته بود، وقتى که به کنار قبر رسید لبهایش به هم مى خورد آنگاه با پاى خود به قبر او زد، او از قبر بیرون آمد در حالى که به زبان عجمى سخن مى گفت :
حضرت على (علیه السلام ) به او فرمود: مگر وقتى که تو از دنیا رفتى عرب نبودى ؟ او عرض کرد: چرا ولى ما به روش فلان و فلان مردیم از این رو زبانمان تغییر کرد.
امام صادق (ع) فرموده است: در شگفتم برای کسی که از چهار چیز بیم دارد، چگونه به چهار کلمه پناه نمی برد!1- در شگفتم برای کسی که ترس بر او غلبه کرده، چگونه به ذکر A«حسبنا الله و نعم الوکیلA» (آل عمران ایه 171) پناه نمی برد.در صورتی که خداوند به دنبال ذکر یاد شده فرموده است: پس (آن کسانی که به عزم جهاد خارج گشتند، و تخویف شیاطین در آنها اثر نکرد و به ذکر فوق تمسک جستند) همراه با نعمتی از جانب خداوند (عافیت) و چیزی زاید بر آن (سود در تجارت) بازگشتند، و هیچگونه بدی به آنان نرسید.
2- در شگفتم برای کسی که اندوهگین است چگونه به ذکر A«لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمینA» (سوره انبیاء آیه 87) پناه نمی برد. زیرا خداوند به دنبال این ذکر فرموده است: A«پس ما یونس را در اثر تمسک به ذکر یاد شده، از اندوه نجات دادیم و همین گونه مومنین را نجات می بخشیم.A» (سوره انبیاء آیه 88)
3- در شگفتم برای کسی که مورد مکر و حیله واقع شده، چگونه به ذکر A«افوض امری الی الله، ان الله بصیر بالعبادA» (سوره غافر آیه 44) ... پناه نمی برد.
زیرا خداوند به دنبال ذکر فوق فرموده است: A«پس خداوند (موسی را در اثر ذکر یاد شده) از شر و مکر فرعونیان مصون داشت.A» (سوره غافر آیه 45)
4- در شگفتم برای کسی که طالب دنیا و زیباییهای دنیاست چگونه به ذکر A«ماشاءالله لا قوه الا باللهA» پناه نمی برد، زیرا خداوند بعد از ذکر یاد شده فرموده است: A«مردی که فاقد نعمتهای دنیوی بود، خطاب به مردی که از نعمتها برخوردار بود) فرمود: اگر تو مرا به مال و فرزند، کمتر از خود می دانی امید است خداوند مرا بهتر از باغ تو بدهد.A»
درباره اصل ازدواج حضرت مهدی (عجلل الله تعالی فرجه الشریف ) تردید وجود داره و نمیشه نظر قطعی داد... در واقع سه نظریه وجود داره:
1- اساساً حضرت ازدواج نکرده اند.
2- ازدواج انجام گرفته ولی اولاد ندارد.
3- ازدواج کرده و دارای فرزندانی نیز هست.
اگر احتمال اول رو بپذیریم ، لازمه اش اینه که امام معصوم علیه السلام یکی از سنّت های مهم اسلامی را ترک کرده باشه و این با شأن امام سازگار نیست.امّا از طرفی دیگر چون مساله غیبت، دارای اهمیت ویژه ایست ، ترک ازدواج با توجه به آن امر مهم تر، اشکالی رو ایجاد نمی کنه. امّا احتمال دوم که اصل ازدواج رو بپذیریم بدون داشتن اولاد، جمع می کند بین انجام سنت اسلامی و عدم انتشار مکان و موقعیت حضرت ، امّا باز این اشکال باقی است که اگر قرار باشد، آن حضرت شخصی را به عنوان همسر برگزیند، یا باید بگوییم که عمر او نیز مانند عمر حضرت طولانی است که بر این امر دلیلی نداریم، یا این که بگوییم مدتی با حضرت زندگی کرده و از دنیا رفته است که در این صورت، حضرت به سنت حسنه ازدواج عمل کرده و پس از آن، تنها و بدون زن و فرزند زندگی را ادامه می دهد.
احتمال سوم اینه که آن حضرت ازدواج کرده و دارای اولاد نیز هست و اولاد آن حضرت نیز فرزندانی دارند. این مساله، افزون بر آن که دلیل محکمی ندارد، اشکال اساسی آن این است که این همه اولاد و اعقاب، بالاخره روزی در جست و جوی اصل خویش می افتند و همین کنجکاوی و جست و جو، مساله رو به جایی باریک می کشاند که با فلسفه غیبت حضرت، سازگار نیست.یعنی معلوم شدن مکان آن حضرت. (چشم به راه مهدی، ص352)
ما در این جا روایات و ادله ای که وجود همسر و فرزند برای حضرت را اثبات می کند می آوریم، امّا صحت و سقم بسیاری از آن ها در جای خود بحث شده و در بسیاری موارد، سخن از احتمال است که استدلال با آن، تمام نیست. در رابطه با همسر یا همسران حضرت، تنها یک روایت است که سرنخی به دست می دهد و آن روایتی است که مرحوم کفعمی در کتاب شریف مصباح نقل کرده است. بر اساس آن، همسر حضرت یکی از دخترهای ابی لهب است.( نجم الثاقب، ص325)
از حضرت امام جعفر صادق ( ع ) روایت شده است که فرمود : چون شب جمعه می شود فرود می آیند ملائکه از آسمان به عدد ذرّه ها، و در دستهای آنها قلمها از طلا و کاغذ ها از نقره هست و تا شب شنبه چیزی را بجز صلوات برمحمّد وآل محمّد صلی الله علیه و آله نمی نویسند. پس در آن شب و روز بسیار صلوات فرستید و بعد از آن حضرت فرمود : از جمله سنتها آن است که در هر جمعه هزار مزتبه و در سایر ایام صد مرتبه بر آن حضرت و اهل بیت او صلوات فرستاده شود و همچنین در فقه الرّضا علیه السّلام روایت شده است که بسیار صلوات فرست بر رسول الله صلّ الله علیه و اله در شب جمعه و روز جمعه، واگر توانی که هزار مرتبه فرستی فضل درآن خوا هد بود . « اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم »
علاقه امام عصر(عج) به ملاقات ما، بیشتر از علاقه ما به ملاقات با او است
""اگر شیعیان ما در راه انجام پیمانی که بر عهده دارند همدل میشدند، ملاقات ما با آنها به تاخیر نمیافتاد و سعادت دیدار ما زودتر نصیب آنان میشد. دیداری بر مبنای شناختی راستین و صداقتی از آنان نسبت به ما."" حضرت ولیعصر(عج) این جملات را خطاب به ""شیخ مفید"" در نامهای مرقوم فرمودند و در ادامه نوشتند: چیزی که ما را از شیعیان باز میدارد، اعمالی است که آنان انجام میدهند ولی ما آن اعمال را نمیپسندیم و از آنان روا نمیدانیم.
شرا یط توبه از گفتار حضرت علی (ع)
1- پشیمانی از گناه
2- عزم به ترک در آینده
3- قضا کردن فرا یضی که از او ترک شده
4- ادا کردن حقوق مردم
5- گوشتی که از گناه در بدن روییده آ ب کنی
6- بچشانی به نفس ، مشقت طا عت را به قدری که لذت معصیت را چشا نیده ای